ناگهان شعر
نویسنده:
مترجم:

غلامرضا بروسان
شعر اول :
نامم را فراموش کرده ام کبریت بزن
دستم را از یاد برده ام.
به زندانی شبیه ام که راه فرارش لو رفته باشد
آن قدر شلوغم
که می خواهم
همه را بر خودم بشورانم
به خودم که فکر می کنم چون چاقویی به مرگ نزدیکم.
شعر دوم:
چطور می شود قلبی را پنهان کرد
که این همه عاشق است
خبر مرگت را که آوردند
تو نبودی ،هر بادی که می گذشت
پرده ی دلم را تکان میداد
تو مرده ای
و من هنوز
نگران چین پیشانی ات هستم.
شعر سوم:
لبخندش حدود ساعت نه را نشان می داد
آسمان آبی می شد آنقدر که دست آدمی رنگ می گرفت
حرف که می زد
نعره ای چنان که نفهمیدم
از دهانش بود
یا از یقه اش؟
گل آفتابگردان
هرگز دهانت را این گونه سیاه ندیده بودم
10 صفحه اول