بیزینسم مرده، خودم زنده‌ام

نویسنده:

مترجم:

​​​​​​​چندسال قبل به همراه پدرم در خیابانی بودیم، پیرمردی که کارش لحاف‌دوزی بود با دوچرخه 28 قدیمی از کنارمان رد شد. بابا جلو رفت و یک 50 هزار تومانی تو جیبش گذاشت. گفتم: «اون‌که چیزی نخواست، چرا بهش پول دادی؟» گفت: «این پیرمرد با قامت خسته‌اش می‌خواست فریاد بزنه بیزینس من مُرده، اما خودم زنده‌ام. ما باید ببینیمش، بهش بگیم فهمیدیم زنده است. تو هم دعا کن قبل از تخصصت بمیری، قبل از کاری که تو رو به‌خاطرش میخوان». 
10 شماره آخر