نامدارترین نویسنده ایرانی معاصر در جهان
به مناسبت 17 آبان، سالروز درگذشت استاد محمدعلی جمالزاده، پدر داستان کوتاه فارسی از زندگی، آثار و نامزدی او در سه دوره نوبل ادبیات نوشتهایمنویسنده: الهه آرانیان
مترجم:
داستان معروف «کباب غاز» به یک نوستالژی تبدیل شدهاست؛ داستانی که سالهاست در کتابهای فارسی درسی منتشر میشود و یکی از درسهای محبوب دانشآموزان دیروز و امروز بودهاست. «کباب غاز» اینطور شروع میشود: «شب عید نوروز بود و موقع ترفیع رتبه. در اداره با همقطارها قرار و مدار گذاشته بودیم که هرکس اول ترفیع رتبه یافت، بهعنوان ولیمه کباب غاز صحیحی بدهد، دوستان نوشجان نموده، به عمر و عزتش دعا کنند». محمدعلی جمالزاده، مشهور به پدر داستان کوتاه فارسی، نویسنده این داستان جذاب و دوستداشتنی است. امروز، 17 آبان سالروز درگذشت محمدعلی جمالزاده است که 27 سال پیش در سال 1376 در 106 سالگی در ژنو سوییس درگذشت و در قبرستان پتیساکونه به خاک سپرده شد. جمالزاده اولین مجموعه داستان کوتاه ایرانی را به نام «یکی بود، یکی نبود» در سال 1301 در آلمان منتشر کرد و جالب اینکه سه بار نامزد دریافت نوبل ادبیات شد. از این جهت جمالزاده را میتوان یکی از نویسندگان نامدار ایرانی در سطح جهان دانست. بهمناسبت سالروز درگذشت محمدعلی جمالزاده، نویسنده برجسته و تاثیرگذار معاصر به مرور زندگی و آثارش پرداختهایم.
حقوقخواندهای که عاشق زبان فارسی بود
محمدعلی جمالزاده متولد 23 دی 1270 در شهر اصفهان بود. پدرش واعظ بود و برای وعظ به شهرهای مختلف سفر میکرد. محمدعلی از 10 سالگی همراه پدر خود به سفر میرفت. خانواده جمالزاده در سال 1321 از اصفهان به تهران نقل مکان کردند. محمدعلی 12 ساله بود که به خواست پدرش برای تحصیل عازم بیروت شد. در مدت اقامت جمالزاده نوجوان در بیروت اوضاع سیاسی ایران دچار تغییر شد؛ محمدعلی شاه، مجلس شورای ملی را به توپ بست و مشروطهخواهان با مشکلات زیادی روبهرو شدند. جمالزاده در سال 1910 میلادی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و دیپلم خود را در رشته حقوق از دانشگاه شهر دیژون در فرانسه گرفت. او بیشتر عمر خود را در خارج از ایران گذراند ولی همه پژوهشها و تالیفاتش درباره ایران، زبان فارسی و گسترش آن است. ازجمله آثار محمدعلی جمالزاده میتوان به این کتابها اشاره کرد: «گنج شایان»، «فرهنگ لغات عوامانه»، «پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی»، «یکی بود، یکی نبود»، «فارسی شکر است»، «دارالمجانین»، «قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار» و «قصه ما به سر رسید».
واقعگرایی با چاشنی طنز حسابشده
داستانهای جمالزاده در سبک واقعگرا یا رئالیسم نوشته شدهاند. زبان این نویسنده بسیار شیوا و روان و با چاشنی طنزی حسابشدهاست. کامران پارسینژاد، پژوهشگر ادبیات در کتاب «نقد و تحلیل داستانهای محمدعلی جمالزاده »مینویسد: «جمالزاده در داستانهای اولیه خود درصدد توصیف و بررسی مسائل عمده و بنیادین هستی چون زندگی، مرگ و راه سعادتمندی بوده و پس از گذشت زمان برای ایجاد تنوع و ظاهرا دگراندیشی به مباحث جزئیتر پرداخته است. او در تمام داستانهایش یک دیدگاه و یک ذهنیت را اعمال کرد و مصرانه در اثبات آن کوشید. او حتی در بیان مقصود از یک شیوه داستاننویسی استفاده کرد. حضور عناصری چون طنز، هزل، مبالغه، اطناب، زاویه دید اول شخص، راویِ همهچیزدانِ مطلق گرا، مضامین انتقادی که حول محور سیاست، جامعه و مردم میگردد باعث شده تا قالب و اسکلتبندی داستانهای او یکنواخت و قابل دسترس باشد. از میان معضلات اجتماعی هم سنتگرایی، منفعتطلبی و تعصبات نابخردانه بیشتر از سایر موارد در داستانهای جمالزاده به باد انتقاد گرفته شدهاند».
ماجراهای جمالزاده و نوبل ادبیات
زندهیاد جمالزاده در کنار چهرههایی مانند بزرگ علوی و صادق هدایت از جمله نویسندگانی بود که ادبیات داستانی معاصر فارسی را پایهگذاری کردند. جالب است بدانید این نویسنده بر اساس فهرستی که بنیاد نوبل از نامزدهای این جایزه در دورههای قبل منتشر کرده، جدیترین نامزد ایرانی نوبل ادبیات در سه دوره بودهاست. ابتدا در سال ۱۹۶۵ ریچارد نلسون فرای، ایران شناس معروف از هاروارد، جمالزاده را پیشنهاد داد. دو سال بعد، احسان یارشاطر از دانشگاه تهران جمالزاده را نامزد نوبل ۱۹۶۷ کرد که میگل آنخل آستوریاس برنده شد. در ۱۹۶۹ هم ایران شناس دانمارکی، یِس پیتر آسموسن(مصحح مثنوی «جمشید و خورشید» سلمان ساوجی) جمالزاده را کاندیدا کرد و ساموئل بکت نوبل گرفت. جمالزاده خاطره نامزدیاش برای نوبل ادبیات در سال 1969 را اینطور نوشتهاست: «سالیان بسیار پیش از این، از دوست واقعا خوب و صدیق و بسیار فعالم در کار ادب، آقای دکتر یارشاطر نامهای در ژنو به دستم رسید، حاکی از این که ایران شناس معروف دانمارکی به او نوشته است که اگر جمالزاده داوطلب جایزه ادبی نوبل شود، چون خودم هم از اعضای کمیته ادبی این جایزه هستم، گمان میکنم بینتیجه نباشد. قبول کردم و به خودم گفتم اگر آرزو بر جوانان عیب نیست، چرا بر پیرانِ سالخورده عیب باشد و طولی نکشید که از طرف اداره جایزه نوبل، نامهای چاپی (با سه امضا) در ژنو به دستم رسید که شرایط مقدماتی آن کار را برایم نوشته بودند و معلوم شد قبل از همه چیز سه تن از معاریفِ اساتید بافضل و کمال ایرانی باید داوطلب را معرفی نمایند. معلوم شد آرزویم نه تنها عیب نیست، بلکه ممکن است بینتیجه هم نباشد...».
10 شماره آخر