کتابخانه‌ها زنده هستند

نویسنده: مریم گریوانی

مترجم:

​​​​​​​ دوستی، شماره حساب می‌‌‌‌‌خواهد تا مبلغی به حسابم واریز کند و برای کتابخانه بر اساس نیاز مراجعان، کتاب بخرم. می‌‌‌‌‌گوید؛ دلش می‌‌‌‌‌خواسته به یک جای فرهنگی کمک کند. به این نتیجه رسیده برای کتابخانه عمومی که سال‌‌‌‌‌ها خودش آن جا عضو بوده و از کتاب‌‌‌‌‌هایش استفاده کرده کتاب بخرد تا همه بتوانند از کتاب‌‌‌‌‌ها استفاده کنند. این کار فرهنگیِ سنجیدۀ او، خیلی خوشحالم می‌‌‌‌‌کند.  این اقدامِ دوست مهربان و عضو فعال کتابخانه، باعث می‌‌‌‌‌شود تا افراد دیگری را که طی این سال‌‌‌‌‌ها به کتابخانه کمک کرده یا کارخاصی انجام داده اند، در ذهنم  مرور کنم و یادشان کنم.  قبل از همه، یاد آن سربازی می افتم که حدود 15 سال پیش، وقتی یک کتابدارِ تازه‌‌‌‌‌کار، کمی ترسو و محتاط بودم، یک بسته کوچکِ مستطیل شکل که روی آن را هم با روزنامه، کادو پیچی کرده بود، برای اهدا آورد. گفت: «این کتابی است که من هر کتابخانه‌‌‌‌‌ای رفتم آن را نداشتند. تصمیم گرفتم یک سری کاملِ آن را بخرم و به کتابخانه اهدا کنم؛ فقط لطفاً بسته را بعد از این که من رفتم باز کنید.» ترسیدم. با خودم گفتم نکند ماده منفجره‌‌‌‌‌ای، چیزی داخلش باشد. بسته را با کمک بچه‌‌‌‌‌های کتابخانه، با احتیاط باز کردیم. ترقه و ماده منفجره‌‌‌‌‌ای در کار نبود. محتوای بسته، یک دوره سه جلدی شاهنامه فردوسی به نثر بود. نمی‌‌‌‌‌دانم چرا اصرار داشت بعد از رفتن‌‌‌‌‌اش باز کنیم ... یا یاد خانم محمدی می‌‌‌‌‌افتم که چند سال پیش، حق عضویت تعدادی از بچه‌‌‌‌‌های بی بضاعت را داده بود و ما آن ها را رایگان عضو می‌‌‌‌‌کردیم. از عضوی که اشتراک یک ساله، روزنامه شهر را برای کتابخانه خریده و از آقای حصاری که کتاب‌‌‌‌‌های پاره پوره را می‌‌‌‌‌برد توی خانه‌‌‌‌‌اش صحافی می‌‌‌‌‌کرد.
10 شماره آخر