زندگی کلاً عجیبه اما تا وقتی پای آدم به بنگاه املاک باز نشده باشه؛ اون‌‌جاست که می‌‌فهمی همه اون‌‌چیزهایی که فکر می‌‌کردی عجیب هستن عادی بودن، چون با عجیب‌‌ترین چیزهای ممکن آشنا می‌شی. به‌‌طور مثال ممکنه بری بنگاه، بگی یک مورد می‌‌خوام با 300 رهن و ماهی 10 تومن. طرف می‌گه: «خب چرا ماهی 10 تومن اجاره بدی، بیا یک فایل رهن کامل بهت بدم». بعد خوشحال می‌گی حله. می‌گه: «فقط داری 8 میلیارد و 200 بذاری روی پولت که یک رهن کامل برات جور کنم 8 میلیارد و 500»! به‌‌طور عمده چنان جدی هم این حرف‌‌ها رو می‌‌زنن که آدم فکر می‌‌کنه کار بدی کرده که اون‌‌قدر پول نداره و از خونه خارج شده! درحالی‌‌که اگه همچین پولی داشت خب می‌‌رفت یک خونه می‌‌خرید. حالا بحث قیمت به‌‌کنار. توصیفات بعضی از این عزیزان خیلی جالبه. مورد بود طرف گفت دو تا پله می‌‌خوره میره پائین، هماهنگ کرد رفتیم بازدید، فقط دوتا پله یه ذره بیشتر بود؛ حدود هسته مرکزی زمین که مواد مذاب آدمیزاد رو تبدیل به کنتاکی می‌‌کرد اون‌‌جا پله‌‌ها تموم می‌‌شد. بعد تازه آقاهه گفت: صاحبخونه داره مفت میده، هوای کمیسیون منو داشته باشین همین رو براتون بنویسم، نیازی به اجاق گاز هم ندارین، یه ذره هم بیشتر پیشروی کنین به گنج لانگ جان سیلور می‌‌رسین.»