ارتباط شوم  تا عشق به افیون!    

نویسنده:

مترجم:



اگر پلیس مرا آزاد کند قول نمی دهم که بلافاصله مصرف موادمخدر صنعتی را کنار بگذارم اما به خاطر این که قرار است با یک بازنشسته فرهنگی ازدواج کنم و زندگی جدیدی را تشکیل بدهم، سعی می کنم مصرفم را آرام آرام کاهش بدهم تا زمانی که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن50 ساله که به اتهام حمل و نگهداری موادمخدر صنعتی توسط نیروهای انتظامی دستگیر شده بود، با بیان این که یک ارتباط شوم عاشقانه سرنوشتم را تغییر داد، درباره سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری بانوان مشهد گفت: هنوز تحصیلاتم در دانشگاه به پایان نرسیده بود که پدرم به دلیل بیماری از دنیا رفت و من و خواهر کوچک‎ترم به زندگی در کنار مادر ادامه دادیم و با حقوق بازنشستگی پدرم مخارجمان را تامین می کردیم. در این شرایط من هم در یکی از ادارات بیمه به صورت قراردادی مشغول کار شدم تا کمک خرج خانواده ام باشم و آینده ام را هم تضمین کنم. 
ولی مدتی بعد با یک ارتباط نامتعارف در دوران جوانی مسیر زندگی ام تغییر کرد؛ به گونه ای که سرنوشتم عوض شد. آن زمان با یکی از همکارانم در اداره وارد رابطه غیراخلاقی شدم و به او دل باختم. حتی وقتی فهمیدم «کرامت» متاهل است بازهم نتوانستم به این رابطه نامتعارف پایان دهم تا جایی که بالاخره یک روز «کرامت» به من پیشنهاد ازدواج داد . من هم که در آن سن وسال جوانی مانند انسانی کور و کر بودم به نصیحت هیچ‎کس گوش ندادم و با «کرامت» ازدواج کردم؛ چرا که احساس می کردم بدون او نمی توانم زندگی کنم! در واقع خودم را با این حرف ها فریب می دادم تا بهانه ای برای این رفتار اشتباه پیدا کنم! 
خلاصه من و او زندگی مشترکمان را در حالی آغاز کردیم که از همان روزهای اول، مشاجره ها و درگیری ها شروع شد. «کرامت» نمی توانست از همسر و فرزندانش جدا شود و از سوی دیگر هم تعهداتی نسبت به من داشت! این بود که بعد از 3 سال زندگی مشترک توأم با نگرانی و قهر و آشتی بالاخره مرا طلاق داد تا همسرش از او جدا نشود! این ماجرا در شرایطی رقم خورد که من هم یک دختر داشتم و نمی توانستم او را از خودم جدا کنم! در همین حال سرپرستی دخترم را پذیرفتم و با کوله باری از غم و اشتباه دوران جوانی به خانه مادرم بازگشتم. چند سال با مادر و خواهر مجردم روزگار گذراندم تا این که مادرم نیز از دنیا رفت و من و کبری در حالی تنها ماندیم که «کبری» هم به خاطر همین شرایط نابسامان به خلافکاری روی آورده بود و زندگی سالمی نداشت. من هم که با پایان قراردادم در اداره بیمه، بیکار شده بودم فقط با حقوق بازنشستگی پدرم زندگی می کردیم.
با آن که حال و روز مناسبی نداشتم ولی در یک سالن آرایشگری به صورت پاره وقت کار می کردم تا بخشی از هزینه های خودم و دخترم را تامین کنم. حالا دیگر با مصرف قرص های اعصاب و روان به خواب می رفتم و روزهای سختی را می گذراندم تا این که به پیشنهاد یکی از دوستانم که در استان مازندران زندگی می کرد به خانه اش رفتم تا مدتی را در آرامش سپری کنم. مدتی نزد «نسترن» ماندم و در کنار او به مصرف مواد مخدر صنعتی (شیشه) روی آوردم  تا به قول معروف اندکی از آلام و رنج های درونی ام را کاهش دهم! و به آرامش برسم! بعد از این ماجرا بود که به مواد مخدر آلوده شدم و مدام به مازندران سفر می کردم تا شیشه مصرف کنم اما یک روز یکی از دوستانم به من گفت:در مشهد هم می توانی «شیشه» بخری! چرا به مازندران می روی؟ 
خلاصه با کمک او مقداری شیشه خریدم و با فروشندگان موادمخدر صنعتی ارتباط برقرارکردم. در همین روزها از طریق فضای مجازی با مردی آشنا شدم که از همسرش جدا شده و بازنشسته فرهنگی است.
«شهرام» از اعتیاد من به موادمخدر صنعتی خبر دارد و ادعا می کند اگر با او ازدواج کنم به من برای ترک اعتیاد کمک می کند! من هم به خاطر دخترم و تشکیل خانواده جدید حاضر شدم مصرفم را کاهش بدهم ولی امروز زمانی که مقداری شیشه خریده بودم مورد ظن پلیس قرارگرفتم و دستگیر شدم . حالا هم اگر مرا آزاد کنید قول نمی دهم بلافاصله ترک کنم اما مصرفم را به اندازه ای کاهش می دهم که خیلی زود بتوانم اعتیادم را ترک کنم چرا که خودم نیز خسته شده ام اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرهنگ سمیه گلزاری (رئیس کلانتری بانوان مشهد) اقدامات روان‎شناختی و مشاوره ای با معرفی این زن میان‎سال به مراکز ترک اعتیاد برای رهایی وی از این شرایط اسف بار آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین