قدمقدم تا رنگیشدن رویاها
هنرمند دهه هفتادی از روزهایی میگوید که کارش را از یک اتاق 6متری شروع کرد و با تلاش و پشتکار خودش حالا یک آموزشگاه نقاشی داردنویسنده: اکرم انتصاری | روزنامه نگار
مترجم:
بعضی وقتها مسیر زندگی به یکباره تغییر میکند؛ جوری که نقشه راه زندگی از این رو به آن رو میشود. این همان اتفاقی است که برای پریا فرجی افتاد. این هنرمند 27ساله که الان یک هنرمند نقاش ماهر است به یکباره در مسیر هنر قرار میگیرد و زندگیاش با نقاشی گره میخورد. با او درباره این موضوع گفتوگو کردیم.
چطور وارد دنیای نقاشی شدی؟
من در دبیرستان رشته ریاضی میخواندم و در دانشگاه هم شیمی. سال آخر دانشگاه بودم و دقیقا زمان امتحانات بود. من کم و بیش نقاشی میکشیدم و همان موقع نقاشی یکی از اقواممان را کشیدم و به او هدیه دادم. آنجا یک صفحه کوچک در اینستاگرام داشتم و نقاشی را به اشتراک گذاشتم. ولی با همان نقاشی، چند سفارش گرفتم و وقتی آن سفارشها را در صفحهام گذاشتم دوباره سفارش گرفتم و از همان روز تا به حال همینطور دارم نقاشی میکنم. اصلا خیلی ناگهانی وارد این داستان شدم؛ جوری که نتوانستم همان دو واحد امتحان باقیمانده را بدهم و دیگر سراغ مدرکم هم نرفتم.
یعنی بدون این که کلاس نقاشی بروی در آن مهارت داشتی؟
بله نقاشی کشیدن من یک استعداد خدادادی بود. من حتی تا دوران دانشگاه هم نمیدانستم این استعداد را دارم. مثلا وقتی مدرسه میرفتم همه میآمدند خانهمان تا برایشان نقاشی بکشم. خودم جلد دفترهایم را نقاشی میکردم ولی متوجهش نبودم و به آن اهمیت نمیدادم. وقتی من آن نقاشی هدیه را کشیدم و ادامه دادم فهمیدم این کار را دوست دارم و به من خیلی آرامش میدهد. من خودآموز شروع کردم یعنی میخواستم کلاس بروم و احساس میکردم از آن استادی که میتوانستم پیشش بروم بهتر نقاشی میکشیدم. در واقع با روند سفارش گرفتن آنقدر حرفهای شدم که به مهارت رسیدم.
تکنیک نقاشیات چیست؟
همه تکنیکها را کار میکنم ولی الان بیشتر سیاهقلم است. علاقه خودم رنگ روغن است اما چون سیاه قلم بیشتر جا افتاده بیشتر با این تکنیک کار میکنم.
الان بیشترین فعالیتت در حوزه نقاشی مربوط به چیست؟
الان بیشتر در زمینه آموزش فعال هستم. آن اوایل که شروع کردم سفارشها جوری زیاد شد که من روزی یک نقاشی را حتما میکشیدم که در ماه میشد 30نقاشی. اینطور بود که از ساعت 2ظهر شروع به کار میکردم و چون هنوز زیاد ماهر نبودم تا ساعت 7، 8صبح نقاشی را انجام میدادم. یعنی شب نمیخوابیدم و نقاشی را کامل میکردم تا پدرم آن را به اداره پست ببرد. بعد چند ساعت میخوابیدم و بیدار که میشدم این فرایند دوباره تکرار میشود. یعنی حدود دو، سه سال من بدون توقف، همینطور گذشت. در این مدت بعضی از دوستانم، تفریح و ... را از دست دادم ولی مسیرم را پیدا کردم و در آن موفق شدم. همیشه میگویم من 6ماه طلایی داشتم که در آن واقعا از خانه بیرون نرفتم و رنگ آسمان را به چشم ندیدم. مدام در حال نقاشی بودم و خودم را آپدیت میکردم. شاید باورتان نشود در این مسیر حتی یک هزارتومانی از پدرم نگرفتم و همه را یکییکی خودم کار کردم و وسیله خریدم. انگار این مسیر را خدا برایم مشخص کرد و من هم نهایت استفاده از راهی که جلوی پایم گذاشت را بردم.
به نظرت چه آدمهایی به درد هنر نقاشی میخورند و چه روحیاتی برای این کار لازم است؟
فاکتورهای مهم تلاش و علاقه است. چون اگر به نقاشی علاقه داشتی اگر یک بار آن را خراب کنی یک بار دیگر آن را انجام میدهی و صد خودت را برای آن میگذاری. آن تلاش شما را به نتیجه میرساند نه استعداد. من هنرجوهای زیادی دارم که استعداد فوقالعادهای دارند اما در مسیر تنبلی میکنند. هنرجوهایی هم دارم که سن بالایی دارند، استعداد هم ندارند اما به خاطر علاقهشان نتیجه خیلی خوبی میگیرند. من خودم خانواده فوقالعاده سختگیری داشتم. مثلا اجازه بیرون کار کردن یا وارد شدن در هر شغلی را نداشتم. همیشه دغدغهام این بود چطور باید موفق شوم و نقاشی دقیقا همان شغلی بود که این شرایط را برای من فراهم کرد. با این هنر میتوانی حتی در خانه هم به درآمد برسید بدون این که زمان کاری و شرایط مالی مشخصی داشته باشید.
خودت برای آینده به چه هدفی در نقاشی فکر میکنی؟
من همانطور که در مسیرم کمکم جلو رفتم هدفهایم را یکییکی تیک میزنم و آنها هی بزرگتر میشوند. مثلا اگر دو سال پیش هدفم این بود که یک آموزشگاه داشته باشم حالا که آموزشگاهم را دارم هدفم این شد که یک دوره مجازی سیاهقلم به دو دوره تبدیل شود و هر بار تعداد آنها را بیشتر میکنم. الان 8دوره مجازی دارم و مدام خودم را بهروز و همکارهای خیلی قوی را در این مسیر با خودم همراه میکنم. الان هدفم این است که کل ایران من را به عنوان یک دختر هنرمند و کسی که توانست واقعا از زیر صفر خودش را به جاهای خوب برساند، بشناسند. من آن اوایل سبکم هایپررئال بود. این سبک یعنی نقاشی دقیقا شبیه عکس شود و حتی قشنگتر و طبیعیتر از آن. بارها یک نقاشی را میکشیدم، تیره و روشن میکردم تا به نتیجه برسم. یعنی کمکم به این مهارت رسیدم و اگر اوایل 10بار نقاشی را اصلاح میکردم بار بعد آن را به 5بار میرساندم. الان جوری شده که یک نقاشی چندمتری را که شاید بقیه برای آن 7ماه زمان بگذارند، در یک هفته میکشم. الان هنرجوهایم هرجا نقاشیشان خراب میشود میدانم چه کار کرده که این اتفاق افتاده است و چه کار باید کرد که آن درست شود. یعنی همان مسیر سخت برایم به یک نقطه قوت تبدیل شده است که دارم در زندگیام از آن استفاده میکنم.
از لحظات شیرین و سخت کاریات هم برایمان بگو.
آن اوایل به خاطر سختگیری خانواده فکر میکردم چقدر بد است که نمیتوانم پیش فلان استاد و در فلان آموزشگاه آموزش ببینم. آن دو، سه سال اول من در یک اتاق کوچک 6متری زندگیام را ساختم. خیلی سخت بود ولی خب قدر آن دوران را هم میدانم. شیرینیاش هم به زمانی برمیگردد که نقاشیهایم دیده میشوند. الان نقاشیام از آقای هادی چوپان 17میلیون بازدید داشته است و خودشان هم از نقاشیام تشکر کردند. خیلی از هنرجوهای مجازی و حضوریام میپرسند چطور اینقدر نقاشی میکشی یا وقتی این قدر آدمهای خیلی خفن هستند ما دیگر به چشم نمیآییم. اما من میگویم شما تلاشتان را بکنید و این تصور که میگویند در هنر پول نیست را دور بریزید. الان شما با همین اینستاگرام که فضای تقریبا رایگانی هست میتوانید دیده بشوید، به هدفهای خیلی بزرگی برسید. فقط تنبلی نکنید و حداقل روزی یک ساعت برای نقاشی وقت بگذارید. جوری که روتین زندگیتان شود. در این صورت حتما به نتیجه میرسید.
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین