نگهبانی که ناجی جانها میشود
گفتوگو با «امیرعلی بیجمیرانی» نیروی حفاظت فیزیکی بیمارستان ۲۲بهمن نیشابور که ویدئوی اقدام قهرمانانهاش در نجات جان یک کودک ۵ ساله پربازدید شدنویسنده: مجید حسینزاده | روزنامهنگار
مترجم:

بچهای داشت روی دستهای یک مرد جان میداد. او تا جلوی درِ بیمارستان دویده بود اما دیگر نای ایستادن روی پاهایش را نداشت. در این شرایط با توجه به دوربودن اورژانس بیمارستان، نیروی حفاظت فیزیکی وقتی نفس نفس زدنهای آن مرد را دید، نتوانست بیتوجه از کنار ماجرا عبور کند. این روزها ویدئویی از نگهبان بیمارستان ۲۲ بهمن نیشابور که ناجی جان یک کودک شد، در شبکههای اجتماعی پربازدید شده است. «امیرعلی بیجمیرانی» به کمک دختربچهای که نفس نمیکشید و مردی که او را تا بیمارستان رسانده بود اما دیگر نای دویدن نداشت، شتافت. او به سرعت کودک را از مرد تحویل گرفت و بدون فوت وقت، وی را به اتاق احیای قلبی-ریوی اورژانس رساند. اقدام به موقع و قهرمانانه این نگهبان، منجر به احیای قلبی و نجات جان این کودک 5ساله شد. به همین بهانه و در پرونده امروز زندگیسلام به سراغ این نیروی حفاظت فیزیکی بیمارستان 22 بهمن نیشابور رفتیم که در انجام چنین کارهای خداپسندانهای، سابقه داشته است.
آن مرد بهخاطر ترافیک، خیلی دویده بود
از «امیرعلی» 27ساله درباره ماجرای این ویدئوی پربازدید میپرسم و میخواهم خودش آن لحظات را برای ما روایت کند که میگوید: «من نزدیک به 5 سال است که نیروی حفاظت فیزیکی بیمارستان ۲۲ بهمن نیشابور هستم. ماجرای این ویدئو در روز ۲۹ بهمن اتفاق افتاد. بیشتر نیشابوریها درِ ورودی بیمارستان را که محل عبور و مرور خودروهاست، دیدهاند. آنجا محل شیفت دادن من بود. من سر شیفت بودم که دیدم یک آقایی که یک بچه دستش است، دارد میدود. همینجا بگویم این که در شبکههایاجتماعی نوشتند که این آقا پدرش است و من در فیلم بچه را از پدرش میگیرم، اشتباه است چون او پدرش نیست و همسایهشان بوده است. او از خانه بچه را با خودرو میآورد اما وقتی میبیند که خیابان به خاطر ترافیک قفل شده، مجبور میشود بچه را پیاده کند. چون بچه حال هم نداشته، او را بغل میکند و شروع به دویدن به سمت بیمارستان میکند. ظاهرا خیلی دویده بود و وقتی رسید به بیمارستان، من دیدم که دیگر هیچ توانی در بدنش نمانده و دیگر نمیتواند بدود».

دردسر ترک پست را به جان خریدم

از این بچه خبری ندارم
از «امیرعلی» میپرسم که آیا بعد از این ماجراها، پدر و مادر آن بچه را دیده و از سلامت آن کودک 5 ساله خبری دارد یا نه که اینطور توضیح میدهد: «خبری از آنها ندارم و والدینش را هم ندیدم. فقط مادر بچه را همان روز اول در بیمارستان دیدم. نیشابور کلا 2 بیمارستان بیشتر ندارد. اینطور مریضها و بهخصوص اطفال زیر ۱۸ سال باید بروند بیمارستان حکیم. اصلاً بیمارستان ما نباید برای پذیرش مراجعه کنند. به همین دلیل این بچه و والدینش زمان بسیار کمی جای ما بودند، فقط در حدی که بچه احیا شد و یک مقدار دارو به او داده شد تا حالش یک مقداری رو به بهبود رفت، در بیمارستان ما بود و سپس سریع بچه را با آمبولانس به بیمارستان حکیم منتقل کردند».

اگر بچه دیرتر میرسید، به کما میرفت
از این نیروی حفاظت فیزیکی بیمارستان 22 بهمن نیشابور میپرسم که چه مشکلی برای بچه پیش آمده بود، آیا دچار خفگی یا برق گرفتگی شده بود که میگوید: «وقتی بچه را برای اولین بار دیدم و از بغل آن مرد گرفتم، از حال رفته بود. اما دقیق متوجه نشدهام که مشکلش چیست. بعدا کم و بیش متوجه شدم مثل این که قند بچه بالا زده و روی 400 رفته بود. اگر دیرتر به بیمارستان و بخش اورژانس میرسید، به کما میرفت. وقتی بچه در بغل من بود، یادم هست که سیاه شده بود. این چیزی بود که پرستارها و پزشکان آن روز به من گفتند».
برای پاداش، گفتند چند ساعت اضافه کار به من میدهند!
از او درباره پربازدید شدن این ویدئو میپرسم که میگوید: «ویدئو از طریق دوربینهای خود بیمارستان ضبط شده است. بعد از این اتفاق، رئیسم به من گفت که امیرعلی کار قشنگی کردی و بذار یک تشویقی برایت درنظر بگیریم. البته از اینجور کارهای خوب در بیمارستان زیاد انجام میشود، چه توسط من و چه باقی همکارها، همه انجام میدهند. اما رئیسم گفت حالا که کار قشنگی کردی، بگذار برای حراست بفرستم و برایت یک چند ساعتی تشویقی درنظر بگیرند. من هم حقیقتا همان جا به او گفتم که اضافه کار ساعتی ۱۷ هزار تومان برای من نیروی رسمی اصلا مهم نیست که بخواهند به خاطر یک فیلم، ۵ ساعت اضافه کار به من بدهند. ولی خب، او اصرار کرد و من هم دیگر چیزی نگفتم. در اصل این ویدئو، اصلا قرار نبود که این قدر دیده شود. ما این را برای حراست علوم پزشکی نیشابور فرستادیم که ببینند ما چقدر زحمت میکشیم. اصلاً قرار نبود این ویدئو این قدر پخش و پربازدید شود».

فکر نمیکردم ویدئویش پربازدید شود
«اولین جایی که این ویدئو را منتشر کرد، خبر نیشابور بود. وقتی من در آنجا دیدم، با خودم گفتم یک اتفاق خیلی معمولی است. یک ویدئویی گذاشتند و ماجرا تمام شد. بعد از چند دقیقه، دیدم که آیدی پیجم را در کامنتهای مختلف دارند تگ میکنند». او با این مقدمه ادامه میدهد: «یکهو دیدم که بازدیدها خیلی بیشتر شد. هر نیم ساعت، یک جایی ویدئو را کار میکردند و دوستان و آشنایان برایم می فرستادند. لطف مردم هم خیلی زیاد بود و به من خیلی حس خوبی داد. البته یکسری همیشه ناراضی هستند و در هر ماجرایی، دنبال یکسری قضایای دیگر هستند اما از سمت بیشتر مردم، پیامهای دلگرم کنندهای دیدم».
آرزویم این است که همه با حال خوب از بیمارستان بروند
«امیرعلی» به عنوان فردی که چندین سال در کسوت نیروی حفاظت فیزیکی یک بیمارستان مشغول به کار است، درباره چالشهای این شغل میگوید: «در بعضی بیمارستانها، البته نه که همه همینجور باشند، یکسری پزشکها و پرستارها هستند که متاسفانه کم کاری میکنند. بعد مثلاً همراه مریض، با آنها درگیر میشود. حالا بعضیهایشان حق هم دارند و من خودم شاید جای آنها باشم، عصبانی بشوم و داد و بیداد راه بیندازم. ولی بحث اینجاست که در بعضی بیمارستانها، پرستار و دکتر و خدمات و ... وقتی با همراه بیمار دعوای لفظی پیدا میکنند، به همراه بیمار صدتا چیز میگویند، بعد میگویند نگهبان باید شرایط را مدیریت کند و ما را وسط میاندازند. بنابراین به نظرم، یک مقداری پرستارهایمان و دکترها باید رعایت حال بیمار را بکنند. مثلا باید به موقع سر شیفتهایشان حاضر شوند. من پدر خودم را بستری کردم، دکتر هشت ساعت ما را در اورژانس علاف کرد، که من خودم با او لفظی بحثم شد. اما یک خواهش هم از همراهان بیمار دارم که البته فشار روانی زیادی روی آنهاست و درکشان میکنم اما اینقدر دنبال دعوا نباشند. مطمئن باشند در بیمارستان، پرستارها، دکترها و هر کسی که در سیستم مشغول خدمت به مردم است، آرزویش این است کسی که با حال بد میآید آنجا، با حال خوب بیرون برود. هیچفردی دوست ندارد که بیمار و اطرافیانش اذیت شوند. اگر هم یک مقداری کمکاری هست یا مقداری رسیدگی به بیمار طول میکشد، دلیلش این است که ما کمبود نیرو داریم. از آن طرف، با این حقوق و اضافه کاری ساعتی 17 هزار تومان، انگیزهای برای افراد نمیماند».

برای نجات زن باردار، چاقو خوردم و دستم شکست
مسئول حفاظت فیزیکی بیمارستان 22 بهمن نیشابور قبل از اینکه گفتوگویمان با امیرعلی را شروع کنیم، از ما میخواهد درباره درگیرشدن او با یک زورگیر که منجر به شکستن دستش شده است، از او بپرسیم چون خبر این ماجرا به درخواست خود امیرعلی هیچجایی منتشر نشده است. وقتی از او میخواهم درباره اتفاق شب یلدای سال پیش برایمان بگوید، جا میخورد و میگوید که آن ماجرا را از کجا فهمیدید و این طور ادامه میدهد: «شب یلدای پارسال بود. امسال نه پارسال، سال 1402. من با یکی از همکارها که دیگر در جمع ما نیست، شیفت بودیم. دم در اورژانس ۲۲ بهمن، دیدم یکهو از پشت در، صدای جیغ میآید. در جلوی بیمارستان، جیغ و فریاد اتفاق عجیبی نیست؛ چون افرادبسیاری، داغدار میشوند. دوباره دقت کردم، دیدم یک آقایی دارد کیف یک خانم را میکشد و خانم به کیفش چسبیده و میگوید دزد. سریع خودم را به آنها رساندم. آن پسر زورگیر را گرفتم و او هم نامردی نکرد و با چاقو از پشت زد به پای من. من اصلا با او کاری نداشتم، فقط میخواستم آن خانم را نجات بدهم. اما وقتی به پایم چاقو زد، با او درگیر شدم و تصمیم گرفتم او را جلوی بیمارستان بیاورم تا زورگیر را تحویل پلیس بدهم. این قدر به من ضربه زد که در همین حین، دستم شکست. هرطور بود، او را نگه داشتم تا پلیس آمد. خدا را شکر، آن خانم که بعدا متوجه شدیم باردار بوده، سالم ماند و به بچهاش هم آسیبی نرسید». ظاهرا بعد از این اتفاق یعنی شکسته شدن دست و چاقو خوردن، دکتر برایش 15 روز استعلاجی درنظر میگیرد اما فقط اجازه استفاده 4 روز از آن استعلاجی را به او میدهند. خودش در این باره میگوید: «دکتر به من 15 روز استعلاجی داد چون دستم در گچ بود اما به من فقط اجازه استفاده از 4 روز آن را دادند. بنابراین با دست شکسته آمدم سر شیفت. بعدش هم نه کسی آمد تشکر کند نه هیچی. حالا من هم انتظار نداشتم واقعا».
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین