اسطوره ساخت قاتلش از او به دست خود

زمزمه شعر شاعرانی از ایران، افغانستان و پاکستان در ستایش رهبری که تشییع باشکوه پیکرش تاریخ ساز جبهه حق علیه ظلم و خونخواری شد 

نویسنده:

مترجم:


جبهه مقاومت اسلامی روز گذشته در یک هنگامه تاریخی، با رهبر و مجاهدی تمام عیار وداع کرد؛ سیدحسن نصرا... که تا آخرین نفسش، نفس صهیون را گرفت و اجازه نداد، این رژیم سرتاسر خونخوار هیچ شبی را آسوده سر به بالین بنهد. خون او برای همیشه تاریخ همچون جان تازه ای در پیکره جبهه مقاومت دربرابر ظلم و دفاع از مظلوم و ملت های مظلوم است. در این میان، شاعران و ادیبان، از جمعه ششم مهر ۱۴۰۳ و پس از حمله هوایی رژیم صهیونیستی به منطقه ضاحیه جنوبی بیروت و شهادت سید مقاومت، در قالب واژگانی چند، به توصیف شخصیت این شهید والامقام پرداختند. به مناسبت برگزاری تشییع باشکوه نصرا...، سروده های چند شاعر از کشورهای ایران، پاکستان و افغانستان  را زمزمه می کنیم. 


 علی‌محمد مؤدب 
کیست این صاعقه رشید؟
که چون ذوالفقار علی ایستاده
برفراز دریاهای مشوش نفت و کوه‌های خام چربی
و در شب‌های مضطرب «تل آویو» و «حیفا»"
می‌سوزاند دماغ موشک‌های ضد موشک آمریکایی را
کیست این نخل افراشته
در مزرعه کدوهای ژنتیک؟
این نخل خشمگین
-در وسط این رقاص‎خانه که
جزیره مصنوعی می‌سازند در دریایش
برای همخوابگی «مایکل جکسون» و «شازده کوچولو»ها –
در اصطبل این همه میش، کیست این شیر ژیان؟
میان این همه نی، چه غریب افتاده این شمشیر؟
کیست این پرچم فتح در چرخاچرخ این همه دشداشه؟
در محاصره این همه امیر اخته
کیست این سردار تنها؟
جنوب تشنه بود و سیب تشنه
مدیترانه تشنه بود و بیروت تشنه
خداوند به ما و قاتلان «حسین» فرصتی دوباره داد
دست‌های بریده عباس را از شریعه گرفت
و بر شانه‌های تو به یاری ما فرستاد
تو را «نصرا...» می‌نامیم
وپس از نام تو ایمان داریم به «فتحی قریب»
ایمان داریم به قلب تو
که عبای جدت را بر دوش می‌اندازی
و فریاد می‌زنی ا... اکبر
 با میراثی از مهربانی فاطمه و قهر حیدر کرار...

نغمه مستشار نظامی  
دلی که بر ندارد چشم از آن دلخواه، پیروز است
قدم تا پایمردی می‌کند در راه پیروز است
زمان پلکی زد و بانگ رحیل آمد سواران را
هر آن کس زنده شد زین فرصت کوتاه، پیروز است
به جز صبح وصال دوست، فتحی نیست در عالم
دلت گر شعله‌ور شد در شهادتگاه، پیروز است
بکش ما را که ما را زنده‌تر کرده است مرگ آری
بترس از داغ غزه، اشک لبنان، آه پیروز است
جهان روشن شد از نور شهادت، جاء نصرا...
که باشم من؟! خدا فرموده حزب‌ا... پیروز است


سید حکیم بینش (شاعر افغانستانی)
با دست‎ها تکرار کن خط و نشان را            
بی‌تاب کن تلویزیون‌های جهان را
یک‎بار دیگر خنده کن دنیا ببیند
در دوربین‌ها لحظه مکث زمان را
با یک سخنرانی بزن برهم دوباره
میز و تمام نقشه‌های روی آن را 
تا نطق‌های آتشینت منتشر شد
بولدوزر تحلیلگرها منفجر شد
بوده است بی‌شک حرف تو برهان قاطع 
بر ماجراجوییِ‌شان پایان قاطع
حرف تو گرزی بود سنگین بر سر دیو،
یک انفجار تازه در قلب تلاویو 
حرف تو موشک‌های ایران، نقطه‌زن بود      
هر واژه‌ات در اصل یک سنگرشکن بود
ما را ولی هر واژه می‌بخشیدمان جان
مثل هوای صبح بعد از نرمه‌باران
آن شب شیاطین دور آتش رقص کردند
با شعله‌های تند و سرکش رقص کردند 
لبنان زخمی! خنده‌ات از قاب گم شد            
در دود و آتش ناگهان مهتاب گم شد
از لب تبسم رفت آن‎گونه که گویا               
در ریگزار یک بیابان آب گم شد
شیطان به گِرد دود و آتش رقص می‌کرد     
از چشم‌های دوستانت خواب گم شد
در مجمع شیک دریشی و کراوات            
آیینه  انسان پَسِ القاب گم شد
لبنان زخمی! پیچ تاریخ است این‎جا            
با بشکه‌نفتی غیرت اعراب گم شد
وقتی سکوت محض حکام و شراب است      
کودک‎کشی نوشیدن یک جرعه آب است
وقتی که گاو شیرده مست علف شد           
با بمب‌های فسفری شهری تلف شد 
در بشکه‌های نفت اعراب است خونت 
بر سفره‌شان هر شب میناب است خونت
آن مرد بی‌تکرار در تاریخ لبنان            
هربار با هشدار جدی گفت: «یاران!
این‎جا برای چوب‌های کارخانه                   
هی اره‌برقی می‌رود سمت درختان»
هشدار داد از بحر تا نهر است نقشه
سنگ بنای یک «جهانشهر» است نقشه
سنگ جهان شهری که ماه آواره باشد
حتی صدا، گل، عشق و راه آواره باشد
آن شب شیاطین دور آتش رقص کردند
با شعله‌های تند و سرکش رقص کردند
از آسمان چیدند آن شب ماه ما را
تا آسمان بردند اشک و آه ما را
بگذار بغضِ ابر ما امشب بترکد                 
بگذار کوه صبر ما امشب بترکد
بگذار غیر لاله پرپر نباشیم                       
در داغ او دیگر جگرآور نباشیم
این گریه‌ها و اشک‌ها امشب ضروری است   
این ناصبوری‌های ما عین صبوری است
من حرف دارم با شهیدان حرف دارم
من با تمام این درختان حرف دارم          
با خط سرختان شهیدان! راه زنده است
سید اگرچه رفته، حزب ا... زنده است  
یک‌دو نفس تا مرگ دقیانوس مانده         
یک‌دو قدم تا رفتن کابوس مانده


افشین علا 
فرمان رسید: آید و فرمان‌دهی کند
در ملک لایزال شهیدان، شهی کند
حق خواست تا اهالی باغ بهشت را
مبهوت آن فصاحت و قد سهی کند
خواهد فلک که روز وداعش برهنه‌پا
در گریه با سپاه ملک همرهی کند
ترسم که در قیامت تشییع قامتش
شمس‌الضحی چو ضاحیه قالب تهی کند
آتش زنم به خامه گریان خویش اگر
در وصف سربلندی او کوتهی کند
تابوت او به دیده نشانم که پیکرش
جانم عجین به نافه حزب‌اللهی کند
شیر عرب به بیشه شیران حق شتافت
گیرم دو روز شیخ دغل، روبهی کند
گیرم دو روز حاکم خونخوار خودفروش
می در حرمسرا خورد و فربهی کند
او رفت سوی لایتناهی که راه را
با خون خود به قدس و حرم منتهی کند
اسطوره ساخت قاتلش از او به دست خود
بگذار با تمام توان ابلهی کند!


​​​​​​​احمد شهریار (شاعر پاکستانی) 
با دلهره همین‌که شنیدم: شهید شد!
چشمم به خون نشست و دلم ناامید شد
عالم سیاه‌پوشِ غمش گشت و هرکجا
گوشِ زمانه غرقِ کلامِ مجید شد
پیشِ رسول و آلِ رسولِ خدا چنین
عمامه سیاهِ سرش روسفید شد
این جنگ هم کشیده شد آخر به کربلا
سید «حسین» گشت و عدویش یزید شد
سید حسن پسر شد و سید علی پدر
تا پای جان مراد خودش را مرید شد
بودند سخت منتظرش دوستانِ او
امشب برای اهلِ جنان روز عید شد
این جنگ، جنگِ سختِ علیهِ رژیم پست
با قتلِ دوست وارد عصرِ جدید شد
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین