هندوانه پرماجرا

نویسنده:

مترجم:

​​​​​​​
فقیری به نزد هندوانه‌فروشی رفت و گفت: «هندوانه‌ای برای رضای خدا به من بده. فقیرم و چیزی ندارم.» هندوانه‌فروش درمیان هندوانه‌ها گشتی زد و هندوانه خراب و به‌درد‌نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمی‌خورد. مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه‌فروش داد و گفت: «به اندازه پولم به من هندوانه‌ای بده.» هندوانه‌فروش هندوانه خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد. فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان گرفت و گفت: «خداوندا بندگانت را ببین... این هندوانه خراب را به‌خاطر تو داده و این هندوانه خوب را به خاطر پول!»
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین