ناگهان شعر

نویسنده:

مترجم:

​​​​​​​
محمد سعید شاد
شعر اول :
اگر چه دست تو تقسیم نان و ریحان است
رفیق دست من این روزها گریبان است
بگو چه کار کنم با شبی چنین یک‌دست
شبی که با تو پریشان و بی تو زندان است
شده است خسته بیایی، شکسته برگردی؟
امیدوار به روزی که روز پایان است؟
شبی نگاه کنی در شمار یارانت
ببینی آنچه نمی خواستی فراوان است
ببینی ای دل غافل چقدر دیر شده
دلت قناری مغموم فالگیران است
نه لحن بخردِ سازی، نه سوز تحریری
صدا، صدای سفیهان شاد و خندان است
کلام دوستی از هیچ کس نمی شنوی
که آنچه می شود آسان شنید بهتان است
 
شعر دوم :
ای عشق روزگار فراوانی ات بلند
شب های نازنین پریشانی ات بلند
ای بخت سالخورده بلخی که با منی
گیسوی ناگزیر خراسانی ات بلند
در جلوه گاه معرکه خاموش و سر به زیر
سردار خلوتی! سر پنهانی ات بلند
ا... اکبر از من و این لحن تند عشق
ای دل اذان صبح مسلمانی ات بلند
آیات رحمت است که تفسیر می شود
بگذار بگذریم که پیشانی ات بلند
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین