خاطراتی که نداریم!

نویسنده:

مترجم:

​​​​​​​هر شب قبل خواب به من می‌گوید: «چند خاطره از خودت بگو و بعد بخوابیم.» یک شب به شوخی گفتم: «پسرم، تو فکر کردی من چند سالمه؟ مگه من چقدر خاطره دارم که بگم؟! خاطراتم تمام شد.» گفت: «خب از خاطراتی که نداری بگو.» آمدم بخندم و بگویم: «مگر می‌شود؟» که یادم آمد می‌شود. چقدر هم زیادند خاطراتی که ندارم. من حرف‌هایی نزده‌ام که اگر می‌زدم، چه خاطراتی پشت‌بندش ساخته می‌شد. جاهایی نرفته‌ام که اگر می‌رفتم، دنیایی خاطره داشتم. کتاب‌هایی نخوانده‌ام، فیلم‌هایی ندیده‌ام که حتماً از امشب از خاطرات نداشته‌ام می‌گویم. شاید این نداشته‌ها بیشتر از داشته‌ها به کارم آمد0
دکتر المیرا لایق، روان پزشک
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین