بازی با مرگ در آتش کینه!
نویسنده:
مترجم:
زن 44ساله ای که مدعی بود 3سال قبل از شوهرش جدا شده اما اکنون آتش کینه به زندگی اش افتاده است، درباره سرگذشت خود گفت: وقتی تحصیلاتم در مقطع دبیرستان به پایان رسید، «احمد» به خواستگاری ام آمد. او از اقوام دور مادرم بود ولی من هیچ شناختی از او نداشتم و تا روز خواستگاری هم «احمد» را ندیده بودم. با وجود این، به نظر خانواده ام احترام گذاشتم و در حالی پای سفره عقد نشستم که مادرم اعتقاد داشت خانواده احمد افرادی متدین و بااخلاق هستند.
هنوز یک ماه بیشتر از زمان نامزدی ما نگذشته بود که فهمیدم «احمد» به خاطر اختلافاتی که با پدرش داشت، مدتی را به صورت مجردی و به دور از خانواده اش زندگی کرده است اما اختلافات اساسی ما بعد از آغاز زندگی مشترک ریشه دواند چرا که شوهرم برخلاف پدرش، جوانی پرخاشگر و بداخلاق بود به طوری که به هر بهانه ای من و فرزندانم را کتک می زد. چندبار با حالت قهر منزل را ترک کردم و به خانه پدرم رفتم ولی باز با دخالت و میانجیگری بزرگ ترها به زندگی مشترک با او برمی گشتم. این اختلافات زمانی شدت گرفت که متوجه شدم همسرم با دختران و زنان غریبه ارتباط نامتعارف دارد. وقتی اعتراض می کردم باز هم چنان کتکم می زد که راهی بیمارستان می شدم. او ادعا می کرد چون در مرکز پخش لوازم آرایشی و بهداشتی فعالیت می کند، به ناچار با برخی از منشی ها یا فروشندگان زن ارتباط دارد اما من یقین داشتم که شوهرم دروغ می گوید. او مردی چرب زبان و حیله گر بود و با فن بیان خودش طوری ماجرا را برای اعضای خانواده ام جلوه می داد که من بیهوده به او مظنون هستم! به همین خاطر هم اطرافیانم حرف های او را می پذیرفتند و مرا مقصر درگیری های خانوادگی می دانستند؛ او حتی مدعی بود این کتک کاری ها نیز به دلیل سوءظن های بیش از حد است که من به او دارم. کار به جایی رسید که با همین ادعاها ، مرا نزد مشاور و روانپزشک می برد تا دست از این سوءظن های بیهوده بردارم! با همه این رفتارها، بالاخره روزی مچ او را با زن مطلقه ای گرفتم که در یکی از مراکز درمانی نزدیک محل سکونتمان کار می کرد. «احمد»که دیگر چیزی برای پنهان کردن نداشت، به التماس و عذرخواهی افتاد و بازهم با چرب زبانی هایش پدرم را خام کرد تا من دوباره به زندگی مشترک بازگشتم اما او مدتی بعد بازهم به رفتارهای کثیف خود ادامه داد. دیگر هیچ راهی جز طلاق برایم باقی نماند.
خلاصه من 3 سال قبل در حالی از «احمد» جدا شدم که یکی از فرزندانم به خدمت سربازی رفته بود و دو کودک 11 و 8 ساله ام نیز نزد پدرشان ماندند و فقط من دو روز آخر هفته آن ها را در منزل خودم ملاقات می کردم. مدتی بعد هم شنیدم «احمد» با همان زن مطلقه ازدواج کرده است و فرزندانم دچار مشکل شده اند تا این که وقتی خدمت سربازی پسرم به پایان رسید، او به خانه ام آمد و گفت:دیگر نمی خواهد نزد نامادری زندگی کند و قصد دارد در کنار من باشد! من هم پذیرفتم ولی چند روز قبل زمانی که دو پسر خردسال دیگرم نیز طبق معمول به خانه ام آمده بودند،کامران (فرزند بزرگم) با یکی از برادرانش به بیرون از منزل رفت و پسر 8 ساله ام در خانه تنها ماند. در این هنگام وقتی به خانه بازگشتم، با صحنه وحشتناکی روبهرو شدم. پسرم تلویزیون را شکسته و موجب آتش سوزی شده بود. با وحشت و اضطراب او را از میان شعله ها نجات دادم و آتش را با ریختن آب خاموش کردم. زمانی که از پسرم در این باره پرسیدم، او گفت: پدرم مبلغی پول به من داد و قرار شد یک دوچرخه هم برایم بخرد تا من همه لوازم خانه را خراب کنم! چون پدرم گفت، مادرت شما را دوست نداشت وگرنه طلاق نمی گرفت تا دنبال خوشگذرانی خودش باشد! او از من خواسته بود تا روی تلویزیون روشن آب بریزم و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: به دنبال شکایت این زن جوان از همسر سابقش، پرونده ای در کلانتری گلشهر مشهد تشکیل شد و ماجرای «بازی با مرگ در آتش کینه!» در حالی با دستور مستقیم سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهر مشهد)مورد رسیدگی پلیس قرارگرفت که بررسی های مشاوره ای و روانشناختی نیز در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت.
براساس ماجراهای واقعی در زیرپوست شهر
10 صفحه اول
پربازدیدترین اخبار