آق کمال مچ میگیرد
نویسنده:
مترجم:
کله سحر دیدُم مسعود رفیقُم پیام داده که «سلام، من سقف کارت به کارتم پر شده، لطفا اگه می شه 10 تومن بزن به این کارت، فردا برمیگردونم. متشکرم» گفتُم ای چی باادب رفته که سلام مُکنه؟ بِری چی لهجهاش عوض رفته؟ تو حرفاش از لطفا استفاده مُکنه، آخرش مِگه متشکرم! هرچی هست، هست! یا سر کارُم گذاشته، یا یَگ نقشهای دِره. بهش گفتُم: «سلام به روی ماهت. آی به روی چشم. فقط آخر ماهی 10 تومن ندرُم. مِشه یک تومن بزنُم؟» براش فرستادُم. در سه سوت جواب داد. بازم کف کردُم با ای سرعت جواب داد. زده بود: «قربون دست شما. ممنون میشم. یک تومن هم خوبه. سپاسگزارم.» یعنی ای دفعه دِگه کف کردُم. به عمرش ایجوری حرف نزده. اصلا مسعود امکان نِدره سپاسگزار ره درست بینویسه، شرط مبندُم که مِنویسه «سپاسگذار»! گفتُم بذار یَگ کم دِگه سر کارش بذارُم. بهش پیام دادُم: «راستی ای شماره که دادی مال یَگ خانمه، کیه شیطون بلا؟!» باز دوباره همو لحظه پیام داد: «همسرم هستن، داره وضع حمل
می کنه.» اِنا حالا خوب رفت! تا جایی که مو مِدنستُم اسم عیال مسعود، معصوم خانم بود. حالا ساناز کیه باز؟ گفتُم ای دِگه خیلی پررو رفته! باید حالشه بیگیرُم. هم داشتُم بهش پیام مِدادُم که «معصوم خانم مِدنه که اسم همسر شما سانازه و دِره مِزایه؟» که دیدُم زنگ زد. گفتُم ای فهمیده سوتی داده و مخواد ماستمالیش کنه. گوشی ره برداشتُم که داد زد: «کمال بِرار پول ریختی؟» با خنده گفتُم: «نه هنوز، چی عجلهای دِری، الان مریزُم...» فریاد کیشید که: «نِههه نریز که هک رفتُم... یارو کلاهبرداره... از صبح ده نفر بهم پیام دادن که ای چی پیامیه. مویَم روحُم خبر نِداشت! کمال نریزی که برُم پلیس فتا بیبینُم چی خاکی به سر ای یارو بریزُم...» و قطع کرد. عجب بساطی رفته. ایَم از ای.
می کنه.» اِنا حالا خوب رفت! تا جایی که مو مِدنستُم اسم عیال مسعود، معصوم خانم بود. حالا ساناز کیه باز؟ گفتُم ای دِگه خیلی پررو رفته! باید حالشه بیگیرُم. هم داشتُم بهش پیام مِدادُم که «معصوم خانم مِدنه که اسم همسر شما سانازه و دِره مِزایه؟» که دیدُم زنگ زد. گفتُم ای فهمیده سوتی داده و مخواد ماستمالیش کنه. گوشی ره برداشتُم که داد زد: «کمال بِرار پول ریختی؟» با خنده گفتُم: «نه هنوز، چی عجلهای دِری، الان مریزُم...» فریاد کیشید که: «نِههه نریز که هک رفتُم... یارو کلاهبرداره... از صبح ده نفر بهم پیام دادن که ای چی پیامیه. مویَم روحُم خبر نِداشت! کمال نریزی که برُم پلیس فتا بیبینُم چی خاکی به سر ای یارو بریزُم...» و قطع کرد. عجب بساطی رفته. ایَم از ای.
10 صفحه اول
پربازدیدترین اخبار