آن‎جا که کلمات به کار نمی آیند

نگاهی به کتاب «آب سوخته» نوشته «کارلوس فوئنتس»

نویسنده: حیدر کاسبی

مترجم:


​​​​​​​
کتاب «آب سوخته» حکایت زوال و سقوط انسان در شهری است که ساکنانش برای زنده ماندن محکوم به مبارزه اند.مکزیکو توسط نویسنده، به گونه ای به تصویر کشیده شده است که بیش از آن‎که سر و روی یک شهر  امن را داشته باشد، به جنگلی بی انتها می ماند.
شهری که آن‎قدر امنیت ندارد که پیرزن مفلوک داستان، دختر سالمش را روی ویلچر به خیابان می برد تا از نگاه مردان در امان باشد.
فرو رفتن در مرداب خاطره ها
کتاب با این‎که در چهار روایت متفاوت به چهار قسمت تقسیم می شود و چهار شخصیت در آن توسط نویسنده خلق شده است، اما می توان گفت که برجسته ترین و پررنگ ترین شخصیت اصلی داستان خود شهر «مکزیکو» است، چرا که همه آن چهار شخصیت حول محور مکزیکو‌ می چرخند و انگار سرنوشت مقدور و ناگزیر خود را جایی بیرون از آن نمی بینند.بخش اول روایت ژنرال پیری است که نمی تواند از گذشته مه آلودش بیرون بیاید. مثل یک جنگجوی شکست خورده روز به روز در خاطره هایش فرو می رود و مرداب تباهی او را در خود می بلعد.این بخش  کتاب به نوعی متاثر از «پاییز پدرسالار» است و «کارلوس فوئنتس» با فضاسازی‌هایی که ترسیم کرده، مخاطب را به یاد داستان های مارکز می اندازد.
آن‎جا که سقوط یک انسان را که روزگاری برای خودش یلی بوده و حالا روز به روز به زوال عقل و جسم نزدیک‎تر می شود، این‎گونه روایت می کند:«دندان مصنوعی را که ته لیوان آب آرام گرفته بود، هنوز در دهان نگذاشته بود...آهی کشید، چقدر عجیب بود که پس از این همه سال زندگی حالا خاطره ها همچون دروغی شیرین به یاد او باز می گشتند... در عکس هایی که سوار اسب بود قدبلندتر به‎نظر می رسید. حالا پیرمرد فرتوت دیگر ترق ترق می کرد، اما از تک و تا نمی افتاد..‌.»
سگ‎ها و آدم ها
در بخش دوم نویسنده تصویر رنگ و رو رفته از پیرزنی را ارائه می دهد که ساکن محله ای قدیمی است، زنی که فراموش شده و طوری از خاطره ها رفته است که انگار اصلا نبوده است. همه چیز و همه کس در نظر او جانی و چپاولگرند مگر این‎که خلافش ثابت شود.برخورد او با دخترش طوری محتاطانه و متوهمانه است که با این‎که معلول نیست، برای در امان ماندن از نگاه دیگران با ویلچر به خیابان می رود:«وقتی صندلی چرخدار را به سوی اماکن زشت، زمین های بایر و دست راست میدان هل می داد، او بود که حرف می زد و سگ ها را نشانش می داد.آن‎جا بیشتر از آدم سگ زندگی می کرد. سگ های ولگرد ، بی صاحب ، بی قلاده، سگ هایی که معلوم نبود کجا پس افتاده اند..‌‌.»
شهر مقوایی
بخش سوم نیز حکایت پیرپسری است که تمام زندگی اش غرق در ثروت و لذت بوده است و او نیز با این که نمادی از انسان های سربار در جامعه شهری است اما انگار در همین شهر گرفتار آمده و با دیگران زندانی همین قفس است:«شب‎های سرشار از سپیده دم را از او گرفتند. محله اش به مکانی خفقان آور و پرازدحام تبدیل شد... برایش مایه شرمساری بود که کشوری با کلیساهای جاودانه دست آخر به داشتن شهری از جنس مقوا ، گچ های ترک خورده و آت و آشغال راضی شده باشد.»
یک مرده دربرابر زنده ها
و در نهایت بخش چهارم که قسمت پایانی کتاب است و زیباترین توصیف ها را می توان در بخش پایانی خواند.جایی در توصیف پدر نویسنده چنین می گوید:«کلمات از دهانش خارج نمی شدند و برای اولین بار به شکل مبهمی دریافت که وقتی کلمات به کار نمی آیند، کشیده به کار می آید. دوست داشت بگوید پدرش مرده است، چون فقط از این راه می توانست سربلندی اش را حفظ کند. چون یک مرده در برابر زنده ها قدرت دارد،حتی اگر یک مرده بدبخت بوده باشد. به یک مرده احترام گذاشته می شود....»«آب سوخته» توسط نشر ققنوس و با ترجمه «علی اکبر فلاحی» به چاپ رسیده است.
10 صفحه اول