رفیق با کلک داداش!  

نویسنده:

مترجم:

برادری مقوله پیچیده‌‌ای محسوب می شه، شما حساب کن حاضری به عنوان یک برادر کبد، جزایرلانگرهاوس و اثنی‌‌عشرت رو بدی به برادرت، اما چیپس و پفکت رو نه. من خودم یادمه از 6 تا 16 سالگی با داداشم سگا بازی می‌‌کردم و بیشتر اوقات هم برنده می‌‌شدم، تا این‌‌که یک‌‌بار شک کردم چرا همیشه سیم اون دسته‌‌ای که من دارم باهاش بازی می‌‌کنم به دستگاه وصل نیست. تهش فهمیدم همیشه تک نفره بازی می‌‌کرده و بهم می‌‌گفته تو داری باهام بازی می‌‌کنی. بازم از 16 سالگی تا 26 سالگی فکر کردم می‌‌خواسته با این‌‌کار اعتماد به‌‌نفس من رو افزایش بده اما تهش فهمیدم حوصله نداشته باهام بازی کنه. اتفاقاً از خودم می‌‌پرسیدم چرا همیشه ماشین من تو بازی به صلاحدید خودش حرکت می‌‌کنه اما می‌‌گفتم عیب نداره تا این‌‌که فهمیدم اونی که بازی می‌‌کرده اصلاً من نبودم. یکی دیگه از پیچیدگی‌‌های برادری اینه که هیچ‌کس مثل برادرم نمی‌تونه توی ۳۰ ثانیه هم اشکم رو دربیاره هم بخندوندم. من و داداشم یک‌‌بار جلوی مدرسه داشتیم دعوا می‌‌کردیم، همکلاسی‌‌های داداشم طرف اونو گرفتن، چند دقیقه بعد داشتیم با کمک هم همکلاسی‌‌هاش رو می‌‌زدیم. هرچی اونا می‌‌گفتن ما به‌‌خاطر تو اومدیم وسط ماجرا، گوشش بدهکار نبود. تازه داداش من خیلی رازداره، این‌‌جوری که من لو نمی‌‌دادم اون چینی جهیزیه مامانم رو شکسته، اونم لو نمی‌‌داد من که می‌‌دونم اون شکسته! چه معامله خوبی!       
10 صفحه اول