فـریـاد بی صـدا !
نویسنده:
مترجم:
به خاطر سرخوردگی های خانوادگی و این که مدام با خواهر کوچکترم مقایسه می شدم، به سوی خودنمایی های دروغینی رفتم تا من هم توانایی هایم را به رخ دیگران بکشم؛ اما در این میان ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دختر 25ساله که آخرین سال تحصیلی خود را در یکی از رشته های زیرمجموعه پزشکی می گذراند، در حالی که مدعی بود به دلیل اعتیاد به قرص های روانگردان و انرژیزا، دیگر توان ادامه تحصیل را ندارد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: از همان دوران کودکی احساس میکردم هیچ وقت کسی به من توجهی ندارد؛ با آن که همواره در تلاش بودم تا خانواده و اطرافیان مرا ببینند ولی این تلاش ها نافرجام بود و اعضای خانواده ام مدام از رفتارها و اخلاق خواهر کوچکترم تمجید می کردند چرا که او دختری پرانرژی و بازیگوش بود و نظر دیگران را به خود جلب می کرد. در این شرایط پدر و مادرم فقط مرا با او مقایسه میکردند و همیشه در این قیاس های کودکانه من تنها بودم که شکست می خوردم! به همین دلیل تنها راه خودنمایی را در درس خواندن دیدم. خواهر کوچکترم استعدادی در تحصیل نداشت اما من دختری درس خوان بودم و همواره از سوی معلمانم تشویق می شدم.
این موضوع تنها نقطه قوت من برای جلب توجه اعضای خانوادهام بود. خلاصه با عشق درس می خواندم و نمرات خوبی می گرفتم تا این که در آزمون سراسری شرکت کردم و در یکی از رشته های مهم زیرمجموعه پزشکی پذیرفته شدم. اگرچه تحصیل در این رشته دانشگاهی برای خیلی از اطرافیانم آرزو بود اما پدر و مادرم فقط به یک تبریک خالی بسنده کردند؛ طوری که گویی کار مهمی نکرده ام! چراکه آن ها انتظار داشتند حداقل در یکی از رشته های پزشکی، دندانپزشکی یا داروسازی پذیرفته می شدم! با آن که پدرم اوضاع مالی خوبی داشت و مادرم نیز کارمند بازنشسته بود ولی آن ها مرا مجبور کردند برای تامین هزینه های تحصیلم کار کنم! این بود که به صورت پاره وقت در یک فروشگاه موادغذایی(فست فود) مشغول کار شدم .
طولی نکشید که نمراتم پایین آمد و از نظر تحصیلی به شدت افت کردم.دیگر تمرکزی روی درس هایم نداشتم و خانواده ام نیز فقط پول توجیبی اندکی به من می دادند. در عین حال برای فرار از قیاس های نامتعارف،خودم را با کار و تحصیل سرگرم می کردم و سعی داشتم فقط شب ها هنگام خواب به خانه بروم.
خلاصه در یکی از همین روزها بود که «سوزان» (یکی از همکلاسی ها) پیشنهاد داد برای داشتن انرژی بیشتر و فرار از خستگی های ناشی از درس خواندن، نوعی قرص های انرژی زا مصرف کنم! من هم برای آن که همچنان نمرات بالا بگیرم و این گونه خودم را به خانواده ام اثبات کنم، پیشنهاد او را پذیرفتم و برای اولین بار از قرص هایی استفاده کردم که «سوزان» در اختیارم گذاشت! آن شب خیلی بیدار ماندم و کتاب درسی را تا آخرین برگ خواندم! فکر می کردم انرژی بیشتری برای درس خواندن دارم اما نمی دانستم با آینده و زندگی ام بازی می کنم! خیلی زود به مصرف این قرص ها معتاد شدم و هر روز دوز مصرفم نیز بالاتر رفت. کار به جایی رسید که اگر شبی از این قرص های لعنتی استفاده نمی کردم، به دختری عصبی و پرخاشگر تبدیل می شدم که همه چیز را به هم می ریختم و با جیغ و فریادهایم دیگران را آزار می دادم. حالا در برابر حرف های منطقی اطرافیانم نیز جبهه می گرفتم و دیگر نمی توانستم بدون مصرف این قرص ها زندگی کنم! در این وضعیت بود که برای پیدا کردن آرامش روحی، مصرف سیگار و الکل را هم شروع کردم و به طور کلی در مسیر تباهی قدم گذاشتم.
اکنون که متوجه شده ام در سراب یافتن آرامش و تنها برای فرار از قیاس های اشتباه ، خودم را نابود کرده ام به پیشنهاد یکی از دوستانم به مرکز انتظامی آمدم تا شاید در آخرین سال تحصیلی بتوانم به مسیر صحیح زندگی بازگردم؛ اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: اهمیت سرنوشت تحصیل و زندگی این دختر جوان، موجب شد تا سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) دستورهای ویژه ای را برای اقدامات درمانی و رهایی وی از چنگ قرص های روانگردان صادرکند. از سوی دیگر نیز تلاش های کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری، برای بررسی های روانشناختی و معرفی وی به مراکز تخصصی مشاوره ای پلیس آغاز شد.
بر اساس ماجرای واقعی در زیر پوست شهر
10 صفحه اول
پربازدیدترین اخبار