چای و فوتبال کسل‌کننده

نویسنده:

مترجم:

غروب شنبه بود و پنجره باز، تلویزیون بی‌صدا در گوشه پذیرایی، یک بازی بی‌گل و بی‌هیجان را نشان می‌داد. سام و نسرین کنار هم نشسته بودند، هر دو لیوان چای در دست، هر از گاهی چشم‌شان به توپ و خطاها می‌افتاد، اما اصل بازی، کری‌ها و شوخی‌های‌شان بود. سام هر توپی را که تیم نسرین خراب می‌کرد، با خنده می‌گفت: «حالا باز بگو مربی شما بهتره!» نسرین هم با تمسخر جواب می‌داد: «اگه این گل نشد، فردا زود بیدار شو صبحونه درست کن!» بازی کسل‌کننده‌تر از همیشه بود، اما لبخندهای کوچک و چشمک‌های شیطنت‌آمیزشان فضا را زنده نگه داشته بود. هر مسخره‌بازی و کل‌کل، بهانه‌ای می‌شد برای نزدیک‌تر شدن. فهمیدند که حتی یک فوتبال بی‌مزه هم، وقتی با هم اند و صدای خنده‌ها توی خانه می‌پیچد، می‌تواند یکی از لذت‌بخش‌ترین لحظات زندگی باشد.
10 صفحه اول