
این ضربالمثل معروف بیانگر آن است که نتیجه کارها به خودمان برمیگردد. درباره ریشه آن داستانی نقل میشود که میگوید: درویشی بود که در کوچه و محله میرفت و میخواند: «هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی.» زنی حیلهگر این درویش را دید و به آوازش گوش داد، سپس به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فطیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فطیر ریخت، نان را آورد و به درویش داد؛ بعد هم رو به همسایهاش گفت: «من به این درویش ثابت میکنم حرفش اشتباه است». از قضا زن یک پسر داشت که 7 سال بود گم شده بود، در بازگشتش به شهر به درویش برخورد، سلامی کرد و گفت: «من از راه دور آمدهام و گرسنهام». درویش هم همان فطیر زهری را به او داد و گفت: «زنی برای ثواب این فطیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان!» پسر فطیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: «این چه بود، سوختم»؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان دوان آمد و دید پسر خودش است که با حالی خراب در اثر خوردن نان مسموم روی زمین افتاده. پس همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت: حقا که تو راست گفتی؛ هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی.