روایت وارونه توقف جنگ از سوی دشمن در رسانه ها و شبکه های اجتماعی شدت گرفته است

بلندگوی ترامپ نباشیم

نویسنده:   عماد سلیمانی

مترجم:

 در روزهایی که منطقه غرب آسیا در تب‌وتاب یکی از بی‌سابقه‌ترین رویارویی‌های نظامی میان ایران و رژیم صهیونیستی بود، ناگهان زمزمه‌هایی از «پایان درگیری» در رسانه‌های غربی و عربی شنیده شد؛ زمزمه‌هایی که نه از مسیر دیپلماسی، بلکه از بلندگوی سیاست‌ورزی رسانه‌ای دشمنان ایران پخش شد و با پست معنادار ترامپ مبنی بر پایان جنگ، جهت‌گیری تازه‌ای یافت.

​​​​​​​
 نخستین نکته قابل تأمل در این زمینه آن است که پایان درگیری، نه حاصل یک توافق دوجانبه بلکه نتیجه یک تصمیم یک‌جانبه از سوی دشمن شکست‌خورده بود. آمریکا و رژیم صهیونیستی که تا روزهای پیش، از زبان مقامات و رسانه‌هایشان وعده‌ نابودی توان هسته‌ای، موشکی و حتی تغییر نظم سیاسی ایران را می‌دادند، به‌یک‌باره و بی‌هیچ دستاورد مشخصی، از «پایان حملات» سخن گفتند؛ این یعنی پذیرش شکست، نه تحقق صلح.
 نکته دوم آن‌که برخلاف روایت رسانه‌ای غرب، این ایران بود که ضربه نهایی را وارد کرد. شلیک موفق موشک‌های نقطه‌زن به پایگاه آمریکایی «العدید» در قطر و پاسخ دقیق به تأسیسات نظامی در سرزمین‌های اشغالی، کفه موازنه را به نفع ایران تغییر داد. دشمن نه با ابتکار خود، بلکه با پذیرش واقعیت میدانی عقب‌نشینی کرد.
 از منظر خسارات نیز، اگرچه جنگ ذاتاً همراه با آسیب است، اما تفاوت فاحشی در کیفیت و پیامدهای آن برای طرفین وجود دارد. اسرائیلی‌ها با تصور محدود بودن پاسخ ایران به عملیات ابتدایی، غافلگیر شدند. دقت و برد موشک‌ها، عمق نفوذ آن‎ها در اراضی اشغالی و ناتوانی سامانه‌های دفاعی، چنان شوکی به تل‌آویو وارد کرد که بخشی از افکار عمومی اسرائیل، ادامه حیات در شرایط جنگی را ناممکن دانست.
 در ارزیابی کلی از اهداف اعلام‌شده دشمن چهار محور اصلی شامل: تغییر نظام ایران، توقف برنامه هسته‌ای، مهار قدرت موشکی و تحمیل توافق تسلیم، می‌توان به‌روشنی گفت که هیچ‌یک محقق نشد. انسجام کم‌سابقه سیاسی و اجتماعی در ایران، حتی میان برخی منتقدان نظام، امید دشمن را برای تضعیف درون‌زا از میان برد. تلاش برای ضربه به تاسیسات هسته‌ای نیز با ناکامی در فردو و ادامه غنی‌سازی در سطح بالا، ناکام ماند. در حوزه موشکی نیز، این ایران بود که با موشک‌های خود پایان درگیری را رقم زد، نه آمریکا یا اسرائیل.
 ماجرای توافق نیز بیش از آن‎که «تفاهم بر سر آتش‌بس» باشد، نوعی تحمیل شرایط از سوی ایران بود. هیچ سندی امضا نشد، هیچ امتیازی داده نشد و حتی اعلام پایان درگیری، از زبان طرف مقابل و با فشار واقعیات میدانی انجام شد. ایران به‌صورت رسمی هم اعلام نکرد که وارد فاز توقف شده، بلکه صرفاً گفت: «در صورت توقف تجاوز، پاسخ نمی‌دهیم».
 با این همه، نباید از عملیات روانی پس از جنگ غافل شد. ترامپ با فرافکنی رسانه‌ای تلاش کرد تا شکست را به‌عنوان ابتکار صلح معرفی کند. انتشار پست‌های مکرر در شبکه‌های اجتماعی در ساعات پس از حمله ایران، بیش از آن‌که نشانه اقتدار باشد، تلاش برای مدیریت افکار عمومی در برابر واقعیتی تلخ بود: شکست در برابر کشوری که نه توافقی امضا کرد، نه عقب نشست و نه هیچ‌یک از اهداف دشمن را محقق ساخت.
 اما شاید خطرناک‌ترین بخش ماجرا، نه در خاک سرزمین‎های اشغالی یا در آسمان قطر، بلکه در داخل ایران رخ داد؛ جایی که برخی جریان‌های داخلی، آگاهانه یا ناآگاهانه، به «تریبون‌های ترامپ» تبدیل شدند. این جریان‌ها با ادبیاتی دوگانه، از سویی مدعی انقلابی‌گری و از سوی دیگر درصدد تحقیر دستاوردهای راهبردی ایران بودند. هدف آنان، نه تحلیل واقعیت جنگ، بلکه تبدیل پیروزی در نبرد خارجی به دوقطبی‌های سیاسی داخلی است؛ همان‌گونه که با حمله به دیپلماسی رسمی کشور، سعی در ایجاد شکاف میان ارکان نظام دارند.
 در پایان، آن‎چه در این نبرد رخ داد، نه صلح تحمیلی، بلکه تحمیل شکست به دشمنی بود که با نقشه‌ای بزرگ آمده بود و با دستان خالی بازگشت. واقعیت روشن‌تر از همیشه است: ایران نه‌تنها در میدان، بلکه در روایت نیز باید بر پیروزی خود تأکید کند؛ چراکه تنها در این صورت است که دستاورد مقاومت، به سرمایه‌ای راهبردی بدل خواهد شد.
10 صفحه اول