ناگهان شعر

نویسنده:

مترجم:

​​​​​​​
سید محمود فرخ خراسانی
 سرّ عشق ای دل مپرس از جان که جان نامحرم است
بر زبان ناور که در سرها زبان نامحرم است
خلوت دل را مکان باید ورای لامکان
کاندرین خلوت همه کون و مکان نامحرم است
راز دل با قاصد جانان مگو زنهار نیز
با قلم منویس کاین بیگانه آن نامحرم است
در خرابات مغان مست ار نه‌ای داخل مشو
هوشیار اندر خرابات مغان نامحرم است
پاک دل باید شدن زین آستان عشق پاک
که دل ناپاک در این آستان نامحرم است
محرم دل‌های ما دیوانگان ؛ دیوانگی است
عقل و دانش در دل ما عاشقان نامحرم است
گریه و افغان ز هجر او مکن (فرخ) که هست
گریه در این راه غماز و فغان نامحرم است
10 شماره آخر