روان روی پرده نقره‌ای

امروز روز جهانی سینماست؛ روزی که قرار است تاثیر سینما در رشد ذهنی، پرورش همدلی و درک بهتر دنیا را به ما یادآوری کند و یکی از مصادیق این اهداف بدون شک در توجه این مدیوم به پیچیدگی‌های ذهن و روان انسان است

نویسنده: سید مصطفی صابری  |  روزنامه‌نگار

مترجم:


 دومین شنبه ماه فوریه به عنوان روز جهانی فیلم نام‌گذاری شده است؛ روزی که هدف آن جلب توجه مردم به قدرت فیلم‌ها در شکل دادن به درک ما از فرهنگ‌ها، ایده‌ها و دیدگاه‌های مختلف است. این رویداد همچنین تأثیر سینما را در پرورش همدلی، خلاقیت و تفکر انتقادی برجسته می‌کند. روز جهانی فیلم به‌عنوان بستری برای مردم در سراسر جهان است تا با تماشای فیلم‌ها و بحث در مورد آن‌ها افق دید خود را گسترش دهند، در مورد روش‌های مختلف زندگی بیاموزند و زیست شخصی‌شان را که در آثار مختلف منعکس شده ارزیابی کنند تا به‌سمت زندگی بهتر به لطف تجربه‌افزوده‌ای که سینما به آن‌ها منتقل می‌کند حرکت کنند. سینما با شخصیت‌پردازی دقیق، انتقال حس شخصیت‌ها، تجربه‌های فرمی که ذهن و احساسات ما را تربیت می‌کنند کمک می‌کند تا بیشتر از آن‌چه در زندگی لمس کرده‌ایم زندگی کنیم و دنیای‌مان را گسترش دهیم. یکی از زمینه‌های مهم سینما که به جامعه کمک می‌کند دید بهتری به زندگی داشته باشند انعکاس چالش‌های روحی، ذهنی و روانی شخصیت‌ها در دل درام‌های حساب شده و رئالیستی است که مخاطب را به چیزی ورای زندگی خودش اما در ماکتی از زندگی روزمره می‌برد. در دل چنین آثاری است که ما با علایم و پیامدها چالش‌های روحی و روانی آشنا می‌شویم. شاید اتلاق سینمای روان‌شناسی به‌عنوان یک موضوع یا ژانر انتخاب دقیقی برای این جنس سینما نباشد اما برای بیان آن‌چه منظور ما است یاری دهنده است. در این پرونده به بهانه روز جهانی سینما می‌خواهیم از انعکاس روان انسان‌ها در آثار سینمایی بگوییم؛ تا شاید از این به بعد دقیق‌تر و بهتر فیلم ببینیم.     

کلوزآپ‌هایی از روان انسان

سینما ‌چطور به ابزاری قدرتمند برای بیان چالش‌های روانی انسان‌ها و تبدیل دنیا به جایی بهتر تبدیل شده است؟
هر اثر هنری در معنای درست و واقعی‌اش تلاشی است برای آن‌که دنیا را برای تبدیل شدن به جایی بهتر، بشناسیم تا امکان تغییرش فراهم شود. حتی وقتی یک اثر هنری توصیف درونیات یک شخصیت است در حقیقت می‌خواهد از مدیوم ترکیبی تصویر، نور و صدا که در قالب درام جان گرفته‌اند برای بیان آن‌چه استفاده کند که اگر خوب است باید تقویت شود و اگر کاستی دارد باید شناسایی شود تا بهبود پیدا کند. اما این‌که چنین اتفاقی در یک داستانی گیرا که مخاطب را در عین سرگرم کردن به فکر فرو برد بیفتد هنر زیادی می‌خواهد؛ وگرنه یا با اثری مواجهیم که شبیه بیانیه است، یا فیلمی را تماشا می‌کنیم که به مخاطب باج داده و برای همین نمی‌تواند منشأ تغییر باشد. بدون شک سینما به‌عنوان یک مدیوم قدرتمند، ابزاری مؤثر برای درک بهتر دنیای ذهنی افراد، اختلالات روانی، دانش روان‌شناسی و در نهایت، داشتن زندگی بهتر است. در این مطلب به چند دلیل اشاره می‌کنیم که نشان می‌دهند چگونه فیلم‌های سینمایی می‌توانند در این زمینه‌ها به ما کمک کنند.
ایجاد همدلی و درک عمیق‌تر|فیلم‌ها این امکان را به ما می‌دهند تا به دنیای درونی شخصیت‌ها وارد شویم و احساسات، افکار و انگیزه‌های آن‌ها را تجربه کنیم. این امر باعث می‌شود تا همدلی بیشتری با افرادی که با مشکلات مشابه دست و پنجه نرم می‌کنند، پیدا کنیم. تماشای فیلم‌هایی که به اختلالات روانی می‌پردازند، می‌تواند به کاهش انگ اجتماعی مرتبط با این بیماری‌ها کمک کند و درک بهتری از چالش‌هایی که افراد مبتلا با آن روبه رو هستند، به ما بدهد.
آموزش و افزایش آگاهی| فیلم‌ها می‌توانند به عنوان یک ابزار آموزشی غیرمستقیم عمل کنند و اطلاعاتی درباره اختلالات روانی، روش‌های درمانی و مفاهیم روان‌شناسی به ما ارائه دهند. برخی از فیلم‌ها با دقت و حساسیت بالا، به تصویر کشیدن اختلالات روانی می‌پردازند و می‌توانند به افزایش آگاهی عمومی درباره این موضوعات کمک کنند.
انعکاس واقعیت و ایجاد تفکر| فیلم‌ها می‌توانند با به تصویر کشیدن تجربیات واقعی افراد، ما را با جنبه‌های مختلف زندگی آشنا کنند و به ما کمک کنند تا دیدگاه‌های خود را مورد بازبینی قرار دهیم. برخی از فیلم‌ها با طرح سوالات فلسفی و روان‌شناختی، ما را به تفکر درباره معنای زندگی، هویت، روابط انسانی و ارزش‌های اخلاقی تشویق می‌کنند.
ارائه راهکارها و الهام‌بخشی| فیلم‌ها می‌توانند با نشان دادن چگونگی غلبه شخصیت‌ها بر مشکلات و چالش‌های زندگی، به ما الهام بخشند و راهکارهایی برای بهبود زندگی خود ارائه دهند. برخی از فیلم‌ها با به تصویر کشیدن فرایند روان‌درمانی، می‌توانند به ما نشان دهند که چگونه می‌توان با کمک یک متخصص، مشکلات روانی خود را حل کرد.
ایجاد تجربه مشترک و بحث| تماشای فیلم‌ها می‌تواند یک تجربه مشترک برای افراد ایجاد کند و فرصتی برای بحث و تبادل نظر درباره موضوعات مطرح شده در فیلم فراهم کند.بحث درباره فیلم‌ها می‌تواند به ما کمک کند تا دیدگاه‌های مختلف را درک کنیم و دانش خود را در زمینه روان‌شناسی و زندگی بهتر گسترش دهیم.
البته باید توجه داشت که فیلم‌ها نباید به عنوان منبع اصلی اطلاعات درباره اختلالات روانی یا دانش روان‌شناسی در نظر گرفته شوند. بهتر است از منابع معتبر علمی و تخصصی برای کسب اطلاعات دقیق و کامل استفاده کرد. با این حال، فیلم‌ها می‌توانند به عنوان یک ابزار مکمل، به درک بهتر این موضوعات کمک کنند و انگیزه برای یادگیری بیشتر را در ما ایجاد کنند.



فیلم‌هایی که شبیه کلاس روان‌شناسی هستند
در کپشن کلیپ‌های انگیزشی اینستاگرامی با این موضوع مواجه می‌شویم که فلان فیلم مثل تراپی است و فلان فیلم حال خوب‌کن. البته بعید نیست سینما گاهی حس خوبی به ما تزریق کند؛ اما هیچ‌وقت جای تراپی را نمی‌گیرد و اگر دقیق و با فرم استاندارد به طرح مسائل بپردازد در نهایت می‌تواند چیزی شبیه کلاس درسی باشد که مکمل چیزهای دیگری است که یاد گرفته‌ایم تا دنیا را بهتر ببینیم؛ اما برای تشخیص یا درمان مشکلات روحی قطعاً نیاز به راهنمایی یک متخصص داریم. سینما در اصل چیزی شبیه مطالعه و کنجکاوی است تا دنیا را بشناسیم و با پیچیدگی‌های ذهن‌مان آشنا شویم. در این راستا بسیاری از فیلم‌ها بودند که مصداق به‌شدت موفقی از موضوع بودند که برخی از آن‌ها را مرور می‌کنیم:

ذهن‌زیبا| تلاش برای مدیریت اسکیزوفرنی
«ذهن‌زیبا» که با الهام از واقعیت ساخته شده داستان یک ریاضی‌دان موفق به‌نام «جان نش» است که به اسکیزوفرنی پارانوئید مبتلا است؛ او به‌رغم ذهن شگفت‌انگیزی که در ریاضیات دارد اما در توهمات عجیبی غرق است که امکان درک آن‌ها را از واقعیت ندارد؛ برای همین زندگی شغلی و عاطفی‌اش با چالش‌هایی مواجه می‌شود. او با پذیرش مشکلی که دارد سعی در مدیریت آن برای زندگی بهتر دارد.
تئوری همه‌چیز| کاووش در قدرت ذهن
«تئوری همه‌چیز» هم بر اساس واقعیت و با الهام از زندگی استیون هاوکینگ فیزیکدان معروفی ساخته شده که دنیا او را به‌خاطر تحقیقاتش در زمینه سیاه‌چاله، پرتوی هاوکینگ و... می‌شناسد. هاوکینگ که درگیر سندروم ای ال اس است دچار فلج کامل می‌شود و بعید است مدت زیادی زنده بماند؛ اما در این فیلم شاهد مبارزه او برای غلبه بر محدودیت‌ها هستیم، شاید تصور کنید فیلمی که کم توانی جسمی شخصیت اصلی را نشان می‌دهد روان‌شناسی محسوب نمی‌شود؛ اما در این فیلم با مفاهیمی چون تاب‌آوری، پذیرش و اراده و امید سروکار داریم.
ویل هانتینگ نابغه| طرح‌واره رهاشدگی
این فیلم داستان کارگر خدماتی یک دانشگاه است که می‌تواند یکی از مسائل دشوار دنیای ریاضی را حل کند؛ یک استاد دانشگاه که از نبوغ ویل شگفت‌زده شده است می‌خواهد به او آموزش دهد چون او را موهبتی برای دنیا می‌داند؛ اما ویل که از تروماهای کودکی از جمله دلبستگی ناایمن و طرح‌واره رهاشدگی رنج می‌برد ترجیح می‌دهد یک کارگر خدماتی ساده بماند؛ در این بین یک روان‌شناس تلاش می‌کند ویل را از پیله تلخی که به‌دور خود پیچیده رها کند.
درخشش ابدی یک ذهن پاک| ارزش بی‌نظیر خاطرات
فیلم داستان یک زوج است که چون از هم جدا شدند می‌خواهند خاطرات خود را با فناوری خاصی پاک کنند؛ اما با چالش‌هایی مواجه می‌شوند که به آن‌ها اهمیت حافظه، خاطراتی که هویت ما را می‌سازند و مراحل سوگ در یک فقدان عاطفی را نشان می‌دهد. اثری شاعرانه که لایه‌های مختلف ذهن را کنکاش می‌کند و تجربه‌ای متفاوت از سینما است.
هوانورد| دردسرهای کمال‌گرایی  
فیلم داستان هاوارد هیوز کارآفرین و تهیه کننده سینما است که دچار اختلال «او سی دی» است؛ اختلال وسواس اجباری (OCD) یک وضعیت سلامت روان است که با افکار مزاحم و ناخواسته (وسواس) مشخص می‌شود و باعث ایجاد رفتارهای تکراری در فرد می‌شود. افراد مبتلا به وسواس فکری وسواسی اغلب احساس می‌کنند که مجبورند مراسم یا روال خاصی را برای تسکین موقت اضطراب خود انجام دهند، حتی اگر تشخیص دهند که این رفتارها غیرمنطقی است. OCD می‌تواند چالش‌های قابل توجهی را برای کسانی که از آن رنج می‌برند ایجاد کند، زیرا وسواس‌ها و اجبارها می‌تواند زمان‌بر باشد و در زندگی روزمره اختلال ایجاد کند. نیاز مداوم به انجام یک کار می‌تواند منجر به انزوای اجتماعی، مشکلات در محل کار یا مدرسه و احساس اضطراب و افسردگی شود. در «هوانورد» شخصیت اصلی تلاش می‌کند کنترل بهتری روی محیط اطرافش داشته باشد.
دانی دارکو| مرز واقعیت کجاست؟
«دانی دارکو» داستان پسر نوجوانی است که از مشکلات روحی رنج می‌برد و در تصوراتش با یک خرگوش عجیب و ترسناک صحبت می‌کند. شخصیت اصلی این فیلم مبتلا به اسکیزوفرنی است و فیلم روی نکاتی چون مفهوم سرنوشت، بحران هویت و مرز واقعیت و توهم تاکید دارد. اسکیزوفرنی یک اختلال روانی شدید است که با طیف وسیعی از علایم مشخص می‌شود، از جمله: دیدن، شنیدن، بوییدن یا احساس چیزهایی که در واقع وجود ندارند. داشتن باورهای قوی و نادرست با وجود شواهد خلاف آن. مشکل دنبال کردن یک رشته فکری منطقی که منجر به گفتار نامشخص یا بی‌معنی می‌شود. فقدان بیان عاطفی، کاهش علاقه به فعالیت‌های روزانه و کناره‌گیری اجتماعی. اسکیزوفرنی به‌طور معمول در اواخر نوجوانی یا اوایل بزرگ‌سالی ظاهر می‌شود و می‌تواند یک بیماری مزمن باشد که نیاز به مدیریت مادام‌العمر با دارو و مداخلات روانی اجتماعی دارد.
ماشین‌کار| اختلالات ناشی از استرس
فیلم داستان یک تکنیسین است که مدت طولانی است امکان خوابیدن ندارد و به‌شدت لاغر و بیمار شده است. او که بابت گذشته حس گناه عجیبی دارد از اختلالات ناشی از استرس و پارانویا رنج می‌برد. پارانویا یک وضعیت روانی است که با بی‌اعتمادی شدید و غیرمنطقی نسبت به دیگران یا باور مداوم به این‌که شخص مورد تهدید، آزار و اذیت یا تحت نظر است مشخص می‌شود. برخی از علائم رایج پارانویا عبارتند از: سوء ظن یا بی اعتمادی مداوم به دیگران، ترس از این‌که دیگران علیه آن‌ها توطئه کنند، اعتقاد به این‌که آن‌ها تحت تعقیب، جاسوسی یا نظارت هستند، انزوای اجتماعی و مشکل در حفظ روابط، مشکل در تشخیص واقعیت و تخیل. طبیعتاً مثل بسیار دیگر از بیماری‌های روانی، شناخت چنین مشکلی توسط یک متخصص انجام می‌شود؛ اما آگاهی از آن منجر به درک بهتر فرد مبتلا می‌شود.
کتاب بازی آسترهای نقره‌ای| رنج بیماران دوقطبی
فیلم داستان زن جوانی است که به اختلال دوقطبی مبتلا است و به‌خاطر اضطراب مدت‌ها در کلنیک روانی بستری بوده؛ اما حالا می‌خواهد زندگی معمولی داشته باشد و یک تجربه عاطفی را مدیریت کند؛ اما نیاز به حمایت اجتماعی و درک شدن برای گذار از این دوران را حس می‌کند. اختلال دوقطبی که به عنوان بیماری شیدایی/افسردگی هم شناخته می‌شود، یک اختلال روانی است که با تغییرات شدید در خلق و خو، انرژی و سطح فعالیت مشخص می‌شود. این جابه جایی‌ها می‌توانند چندین بار در سال یا کمتر اتفاق بیفتند. سه نوع دوره در اختلال دوقطبی وجود دارد: دوره‌های شیدایی، دوره افسردگی و مختلط. درک درست جامعه و به‌ویژه اطرافیان از چالش‌های این افراد که با نصیحت یا بیان منطقی قابل رفع نیست و همدلی می‌خواهد می‌تواند در درمان آن‌ها موثر باشد.
درخشش| تاثیر محیط بر روان
شاهکاری که نیاز به معرفی ندارد؛ داستان نویسنده‌ای که در یک زمستان، مسئولیت مراقبت از هتلی راکه خالی از سکنه است با خانواده‌اش قبول می‌کند؛ اما کم کم محیط بر روانش اثر گذاشته و انزوا باعث روان‌پریشی و خشونت خانگی‌اش علیه همسر و فرزندش می‌شود. فیلمی با بازی درخشان جک نیکلسون در ژانر دلهره. انزوا یکی از مهم‌ترین عوامل تشدید کننده حالات روانی در فیلم است. خانواده تورنس، به ویژه جک، در هتلی دورافتاده و منزوی در میان کوهستان گیر می‌افتند. این انزوا باعث می‌شود که جک به تدریج تعادل روانی خود را از دست بدهد. عدم تعامل با دنیای بیرون و محدود شدن به یک محیط بسته، زمینه‌ای برای ظهور توهمات و افکار وسواسی فراهم می‌کند. در این فیلم می‌بینیم که انزوا می‌تواند باعث از دست دادن حس واقعیت و ارتباط با دنیای خارج شود. جک در طول اقامت در هتل، به تدریج ارتباط خود را با واقعیت از دست می‌دهد و در توهمات و رویاهای خود غرق می‌شود. این وضعیت باعث می‌شود که او نتواند به درستی تشخیص دهد که چه چیزی واقعی است و چه چیزی ساخته ذهن اوست. یکی از جنبه‌های مهم خشونت خانگی، ناتوانی فرد در کنترل خشم خود است. جک نمی‌تواند خشم و ناکامی‌های خود را به درستی مدیریت کند و به همین دلیل به خشونت متوسل می‌شود. او احساس می‌کند که کنترل زندگی خود را از دست داده و خشونت را به عنوان راهی برای بازگرداندن قدرت خود می‌بیند. البته تروماهای گذشته، به ویژه برای جک، نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت و رفتارهای او ایفا می‌کنند.
بازی| تلفیق بحران میان‌سالی و معنای زندگی
«بازی» اثر دیوید فینچر قصه یک بانکدار پول‌دار اما تنها به نام نیکلاس است که از تروماهای مختلفی مثل دیدن لحظه مرگ پدرش در 48 سالگی رنج می‌برد. درست در سالروز تولد 48 سالگی، برادرش او را به یک شرکت سرگرمی مرموز معرفی می‌کند؛ نیکلاس با حضور در محل این شرکت وارد یک بازی پیچیده و ترسناک می‌شود که اول خطرناک و عجیب به نظر می‌آید اما در ادامه بازی وارد مراحلی می‌شود که به‌نوعی پاسخ‌های مهمی درباره بحران میان‌سالی و یافتن معنا در زندگی به نیکلاس می‌دهد و باعث می‌شود او بتواند از تروماهای مختلفش عبور کند و بار دیگر به زندگی به‌عنوان جریانی سیال که در کنار دیگران معنا پیدا می‌کند برگردد.
​​​​​​​
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین