
در بیشتر تاریخ بشر، انتخاب شریک زندگی موضوعی ثابت و بیماجرا بود و این امر دلیلی پیشپاافتاده اما همیشگی داشت: واقعاً سخت میشد با فردی قابلقبول دیدار کرد و همه هم این را میدانستند. جمعیت روستا کم و سفر پرهزینه بود و دورهمیهای اجتماعی بسیار کمی برگزار میشد. همین امر مشکلات زیادی به وجود میآورد: مردم مجبور میشدند به خواستگارانی جواب مثبت بدهند که چندان هم دلشان به آنها راضی نبود؛ از طرفی هم دلدادگانی که میتوانستند دل یکدیگر را شاد کنند در تنهایی و ناخرسندی میمردند، چون کوهها و رودخانههایی میانشان فاصله انداخته بود. فناوری چنین موانعی را از میان برداشته و دنیا را به یک اتاق نشیمن صمیمی تبدیل کرده است. اما این تحول در میزان آشنایی باعث شده یکی از چالشهای همیشگی از چشممان پنهان بماند: دیدار با یکدیگر شاید آسانتر شده باشد، ولی دوست داشتن همدیگر نه. ما (تکتکمان) همچنان برای یکدیگر گزینههایی بسیار چالشبرانگیز هستیم: بعضاً بیطاقت و کجخلق هستیم، تهمتهای ناروا میزنیم، همیشه خود را مظلوم جلوه میدهیم و خوب بلد نیستیم نیازهایمان را طوری بیان کنیم که برای دیگران قابلدرک باشد. اینها فقط چند مورد از فهرستی بلندبالا هستند...
برگرفته از کتاب «چقدر برای عشق آمادهای؟»
اثر آلن دوباتن