داستانک

قهر کردن ماهی قرمز

نویسنده:

مترجم:

​​​​​​​ماهی‌مون هی می‌خواست یه چیزی بهم بگه. تا دهنش رو وا می‌کرد آب می‌رفت تو دهنش و نمی‌تونست بگه. دست کردم تو آکواریوم، درش آوردم. شروع کرد از خوشحالی بالا و پایین پریدن. دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو. این قدر بالا و پایین پرید که خسته شد، خوابید. دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده،یعنی فکر کنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده، خودش رو زده به خواب... از دفترچه خاطرات یک بچه شیطون
10 شماره آخر