عبور از دیوارهای بلند ذهن
نگاهی به کتاب « شهر و دیوارهای نامطمئن آن» هاروکی موراکامینویسنده: حیدر کاسبی
مترجم:
جدیدترین کتاب «هاروکی موراکامی» نویسنده شهیر ژاپنی در روزهای اخیر وارد بازار نشر شده و طرفدارانش را برای خرید کتاب به تکاپو انداخته است. ظاهراً کتاب جدید موراکامی همان موضوع را دربر می گیرد که چهل و چند سال پیش این نویسنده ژاپنی دومین کتاب خود را بر اساس آن نوشت. داستان«شهری دربند»، حکایت رمانی بود که موراکامی در سی سالگی نوشت و حالا در هفتاد و چهار سالگی همان داستان را انگار بسط داده و با نگرشی نو با نام «شهر و دیوارهای نامطمئن آن » نوشته است. البته ناگفته نماند که بخش اول این کتاب ۶۷۰ صفحه ای مربوط به همان داستان قدیمی است ،در ادامه اما موراکامی دو فصل دیگر به داستان افزوده و آن را به شکلی مفصل در اختیار مخاطب قرار داده است.
سرگشته میان واقعیت و رویا
« شهر و دیوارهای نامطمئن آن» بیش از هر چیز کتابی است عاشقانه و همان طور که از نامش پیداست، داستان کتاب رفت و برگشتی است میان خیال و واقعیت.گاهی در رویا می گذرد و گاه آنچه هست را روایت می کند. «موراکامی» که به نظر می رسد از فضای مجازی و بی روح حاکم بر جهان سخت به تنگ آمده، این بار تصمیم گرفته همان کتابی را بازنویسی کند که فضای آن در چهار دهه پیش جریان داشت؛ وقتی همه چیز واقعی تر و زیباتر از جهان امروز بود، وقتی هنوز آدم ها مسلح به تلفن های همراهی نبودند با دوربینهایی که می خواهند زندگی را از خود زندگی با کیفیت تر نشان دهند ، اما عجیب بین آدم ها و مفهوم زندگی فاصله انداخته اند.
گم شدن در زمان
کتاب، روایت دختر و پسری است که اگرچه روی همین سیاره خاکی قدم برمی دارند و ظاهراً هر دو، انسان های معمولیاند که نقطه اشتراک میانشان عشق است اما این عشق مدام میان خیال و حقیقت در رفت و آمد است. پسر نماد واقعیت است و دختر نماد رویاست.خلاصه داستان این است که بعد از آ نکه پسر و دختری نوجوان دلباخته یکدیگر می شوند، دختر خیال می کند خود واقعی اش در جای دیگری است ،جایی بسیار دور که شهری در بند دیوارها گرفتار شده و موجوداتی تک شاخ بر آن حکومت می کنند. شهری که نشانی از فناوری ندارد و به جای کتاب، رویاهای باستانی می فروشند. همان طور که اشاره شد کتاب نشانه های زیادی از رمان های فراواقعی و سوررئال را در خود دارد. یک فانتزی نسبتا شاعرانه که هم نویسنده با نوشتنش به وجد آمده و هم خواننده می تواند برای ساعاتی از تکنولوژی تکراری فاصله بگیرد و مسافر زمان شود به شرط آن که کتاب را با نرم افزارهای صوتی و تصویری مدرن نخواند و صفحه صفحه اش را ورق بزند. در بخشی از کتاب می خوانیم:
«همیشه مجذوب کلمات بودم،اما فقط بعد از مرگم و تبدیل شدن به این چیزی که می بینی معنای واقعی کلمه ها را می فهمم. ما انسان ها سایه ای بیش نیستیم و حالا که مرده ام دیگر حتی سایه ای هم ندارم....»
تاباندن نور به تاریکی
یکی از انتقاداتی که از شیوه نوشتن «موراکامی» در سالهای اخیر می شود، این است که نوشته های او گاهی زیادی بدبین هستند، خودش در پاسخ به این انتقاد می گوید:«با وجود چیزهای عجیب و غریب و جنبه های تاریک، داستان های من اساسا مثبت هستند و من اعتقاد دارم داستان باید مثبت باشد.»ظاهراً «موراکامی» به نیمه پر لیوان در نوشته هایش اشاره دارد که این گونه با اعتماد از بخش های تاریک در نوشته هایش عبور کرده و بخش های روشن را به نمایش می گذارد. در همین کتاب آخر اگرچه واژه «دیوار» به تنهایی می تواند نماد انحصار باشد و با توجه به اسم کتاب«شهر و دیوارهای نامطمئن آن» بیشتر از هر چیزی دیوارهای بلند یک زندان را به ذهن متبادر کند تا دیوارهای مثلاً یک باغ را که شاخه های انگور از آن آویزاناند؛اما خود نویسنده با لحنی امیدوارکننده می گوید:«عبور از دیوار به عزمی قوی و باوری روشن نیاز دارد، شما باید تمام توان خود را بهکار بگیرید وگرنه نمی توانید به آن سوی دنیا بروید.»
جدیدترین کتاب «هاروکی موراکامی» نویسنده شهیر ژاپنی در روزهای اخیر وارد بازار نشر شده و طرفدارانش را برای خرید کتاب به تکاپو انداخته است. ظاهراً کتاب جدید موراکامی همان موضوع را دربر می گیرد که چهل و چند سال پیش این نویسنده ژاپنی دومین کتاب خود را بر اساس آن نوشت. داستان«شهری دربند»، حکایت رمانی بود که موراکامی در سی سالگی نوشت و حالا در هفتاد و چهار سالگی همان داستان را انگار بسط داده و با نگرشی نو با نام «شهر و دیوارهای نامطمئن آن » نوشته است. البته ناگفته نماند که بخش اول این کتاب ۶۷۰ صفحه ای مربوط به همان داستان قدیمی است ،در ادامه اما موراکامی دو فصل دیگر به داستان افزوده و آن را به شکلی مفصل در اختیار مخاطب قرار داده است.
سرگشته میان واقعیت و رویا
« شهر و دیوارهای نامطمئن آن» بیش از هر چیز کتابی است عاشقانه و همان طور که از نامش پیداست، داستان کتاب رفت و برگشتی است میان خیال و واقعیت.گاهی در رویا می گذرد و گاه آنچه هست را روایت می کند. «موراکامی» که به نظر می رسد از فضای مجازی و بی روح حاکم بر جهان سخت به تنگ آمده، این بار تصمیم گرفته همان کتابی را بازنویسی کند که فضای آن در چهار دهه پیش جریان داشت؛ وقتی همه چیز واقعی تر و زیباتر از جهان امروز بود، وقتی هنوز آدم ها مسلح به تلفن های همراهی نبودند با دوربینهایی که می خواهند زندگی را از خود زندگی با کیفیت تر نشان دهند ، اما عجیب بین آدم ها و مفهوم زندگی فاصله انداخته اند.
گم شدن در زمان
کتاب، روایت دختر و پسری است که اگرچه روی همین سیاره خاکی قدم برمی دارند و ظاهراً هر دو، انسان های معمولیاند که نقطه اشتراک میانشان عشق است اما این عشق مدام میان خیال و حقیقت در رفت و آمد است. پسر نماد واقعیت است و دختر نماد رویاست.خلاصه داستان این است که بعد از آ نکه پسر و دختری نوجوان دلباخته یکدیگر می شوند، دختر خیال می کند خود واقعی اش در جای دیگری است ،جایی بسیار دور که شهری در بند دیوارها گرفتار شده و موجوداتی تک شاخ بر آن حکومت می کنند. شهری که نشانی از فناوری ندارد و به جای کتاب، رویاهای باستانی می فروشند. همان طور که اشاره شد کتاب نشانه های زیادی از رمان های فراواقعی و سوررئال را در خود دارد. یک فانتزی نسبتا شاعرانه که هم نویسنده با نوشتنش به وجد آمده و هم خواننده می تواند برای ساعاتی از تکنولوژی تکراری فاصله بگیرد و مسافر زمان شود به شرط آن که کتاب را با نرم افزارهای صوتی و تصویری مدرن نخواند و صفحه صفحه اش را ورق بزند. در بخشی از کتاب می خوانیم:
«همیشه مجذوب کلمات بودم،اما فقط بعد از مرگم و تبدیل شدن به این چیزی که می بینی معنای واقعی کلمه ها را می فهمم. ما انسان ها سایه ای بیش نیستیم و حالا که مرده ام دیگر حتی سایه ای هم ندارم....»
تاباندن نور به تاریکی
یکی از انتقاداتی که از شیوه نوشتن «موراکامی» در سالهای اخیر می شود، این است که نوشته های او گاهی زیادی بدبین هستند، خودش در پاسخ به این انتقاد می گوید:«با وجود چیزهای عجیب و غریب و جنبه های تاریک، داستان های من اساسا مثبت هستند و من اعتقاد دارم داستان باید مثبت باشد.»ظاهراً «موراکامی» به نیمه پر لیوان در نوشته هایش اشاره دارد که این گونه با اعتماد از بخش های تاریک در نوشته هایش عبور کرده و بخش های روشن را به نمایش می گذارد. در همین کتاب آخر اگرچه واژه «دیوار» به تنهایی می تواند نماد انحصار باشد و با توجه به اسم کتاب«شهر و دیوارهای نامطمئن آن» بیشتر از هر چیزی دیوارهای بلند یک زندان را به ذهن متبادر کند تا دیوارهای مثلاً یک باغ را که شاخه های انگور از آن آویزاناند؛اما خود نویسنده با لحنی امیدوارکننده می گوید:«عبور از دیوار به عزمی قوی و باوری روشن نیاز دارد، شما باید تمام توان خود را بهکار بگیرید وگرنه نمی توانید به آن سوی دنیا بروید.»
10 شماره آخر