تحلیل دکتر مجید شاکری از شرایط فعلی تحریم ها، روابط اقتصادی با چین و افق پیش رو در مواجهه با تبعات بازگشت ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا

نقشه مواجهه با فشار حداکثری ترامپ

کاسبان تحریم چه از دور زدن تحریم و چه از رفع حقوقی آن نفع می‌برند

نویسنده: مهدی حسن زاده

مترجم:

​​​​​​​
در نشستی که به همت جبهه آرمانخواهان واقع بین در مشهد برگزار شد، دکتر مجید شاکری، مدرس دانشگاه و کارشناس اقتصاد بین الملل، تحلیل خود را از وضعیت مراودات اقتصادی ما با قدرت های جهانی، شرایط فعلی تحریم ها، ظرفیت های موجود در مواجهه با تحریم ها به ویژه در ارتباط با چین و افق پیش روی کشور در مواجهه با تبعات بازگشت ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا مطرح کرد. خلاصه ای از این نشست و تحلیل ارائه شده از سوی وی را بخوانید:


رفتارهای تهران جزو 5 موضوع اول موثر بر تصمیمات آمریکا درباره ایران نیست 
این که شرایط ما شرایط مناسبی نیست، اصلاً قابل انکار نیست. طی ۱۰ سال گذشته سرانه تولید ناخالص داخلی کاملاً منفی است و در واقع رشدش متوقف است. تشکیل سرمایه ثابت (یکی از اجزای مهم رشد اقتصادی) تقریباً در همه سال‌ها حتی سال‌های برجام منفی بوده و آثارش را شما ملاحظه می‌کنید. مشکل گاز وجود دارد، مشکل برق وجود دارد، برای اولین بار بعد از چند دهه شما با خاموشی برنامه‌ریزی شده مواجه هستید و ... . بنابراین هر کسی هم بخواهد جز این را نشان دهد به نظرم دارد اشتباه می‌کند. مسئله این جاست که ما باید درک کنیم که اساساً رفتارهای تهران جزو پنج موضوع اول موثر بر تصمیمات آمریکا درباره ایران نیست که شما بخواهید با تغییری در تهران باعث تغییر رفتار در طرف مقابل شوید. حال این تغییر در هر طرفی که می‌خواهد باشد. چه موشک بیشتری پرتاب کنید، چه این که خودکار بیشتری روی میز مذاکره پرتاب کنید. مسئله این نیست که تصمیم‌گیران را قانع کنیم که تحریم بد است. در حال حاضر کسی وجود ندارد که بگوید تحریم‌ها نعمت هستند.
کاسبان تحریم چه از دور زدن تحریم و چه از رفع حقوقی آن نفع می برند
ممکن است کسی بگوید که کاسبان تحریم مانع توافق می‌شوند. باید بدانیم که کاسبان تحریم هم هیچ مشکلی با این مدل مذاکره جمهوری اسلامی ندارند. چرا؟ به این دلیل که کاسبان تحریم چه از دور زدن تحریم‌ها و چه از رفع حقوقی تحریم‌ها نفع می‌برند. چگونگی این موضوع نیاز به توضیح دارد. در مذاکرات زمستان ۹۹ به بعد که ابتدا آقای دکتر ظریف آن را آغاز کرد و تا بهار ۱۴۰۰ ادامه داد و بعد از آن به دوره آقای عراقچی و بعد به دوره آقای باقری رسید از مدل ویژه‌ای در مذاکرات استفاده می‌شد. این مدل مبتنی بر رفع حقوقی تحریم‌ها بود. یعنی تحریم‌های برجامی آمریکا و برخی موارد دیگر رفع حقوقی می‌شد. سوالی که ما می‌پرسیدیم این بود که اگر این تحریم‌ها بخواهد رفع شود و فردای آن بخواهیم نفت‌مان را بفروشیم، با تگ SDGT (برچسب تحریم کاتسا برای فعالیت‌های تروریستی) که آمریکایی‌ها ذیل تحریم کاتسا بر نفت ما زده‌اند، چه کار خواهیم کرد؟ مطلقا طرف مقابل در حوزه تحریم‌های کاتسایی با تگ SDGT به شما هیچ گونه ضمانتی نمی‌دهد. نهایتا یک پاراگرافی وجود دارد که نوشته است ما به شما اطمینان می‌دهیم که برای شما مشکلی ایجاد نمی‌شود. وقتی شما بدون پذیرش تعلیق ۱۲۰ روزه ادعا می‌کنید مشکلی ایجاد نمی‌شود، دچار خطا شده‌اید.
سوال مهم فایننشال تایمز؛ چرا درگیری های خاورمیانه روی قیمت نفت اثر نگذاشت؟
اما روایت دیگری داریم که حاصل تحلیل نیست، بلکه حاصل تجربه است. مطلب را به نقل از پادکست اخیر فایننشال تایمز خدمت شما ارائه می‌دهم. در پادکست مذکور از این سوال شروع می‌کند که اگر قبلاً در خاورمیانه کوچک‌ترین اتفاقی رقم می‌خورد قیمت نفت در جهان افزایش پیدا می‌کرد. چگونه است که در حال حاضر دو ستون نظامی خاورمیانه با یکدیگر وارد درگیری مستقیم شده‌اند و قیمت نفت تغییری نمی‌کند. سپس سوال را تکمیل می‌کند و می‌گوید که در سال ۲۰۱۸ بزرگ ترین تاسیسات نفتی عربستان هدف حمله قرار گرفت. چنین واقعه‌ای در شرایط عادی جهان را تغییر می‌داد (بنده به خاطر دارم که قیمت نفت در آن موقع کلاً ۳ درصد افزایش پیدا کرد و بعد هم کاهش پیدا کرد و افزایش قیمت به ۴۸ ساعت هم نرسید) چه اتفاقی افتاده است که شرایط این گونه شده است؟ پاسخی که کارشناس فایننشال تایمز می‌دهد نفت شیل است. تولد نفت شیل باعث شد که عملاً مرکزیت تولید نفت، از خاورمیانه پرآشوب به آمریکا منتقل شود. این دو معنا دارد. یک معنایش این است که آمریکا که بزرگ ترین واردکننده انرژی بود از ۲۰۱۹ خالص صادرکننده انرژی است. دوم این که شما بخش اصلی تولید نفت در جهان را از خاورمیانه پرآشوب به آمریکا و کانادایی منتقل کرده‌اید که حداقل با عینک حال حاضر تا ۱۰۰ سال آینده هیچ جنگ و درگیری ندارد. برای این که عظمت عدد را نشان دهم، خاطرنشان می‌کنم که ۹۵ درصد مصرف جدید نفت جهان از سال ۲۰۰۸ تا امروز با نفت شیل پاسخ داده شده است. میزان تولید نفت آمریکا به خاطر نفت شیل از ۵ میلیون بشکه در سال ۲۰۰۵ (که تولید نفت متعارف بوده است) به ۱۳ میلیون بشکه نفت در سال ۲۰۱۹ رسیده،یعنی یک عربستان سعودی جدید به دنیا اضافه شده است.
کلان معامله نفتی ایران و غرب از 1331 تا 1389
مجموع اخباری که از مذاکرات مابین شاه و کیسینجر، حول محور کنسرسیوم در سال ۱۳۳۱، انجام شده به ما نشان می‌دهد که اساساً رفتار دولت در ایران از سال ۳۳ تا سال ۸۹ مبتنی بر یک کلان معامله با طرف آمریکایی بوده است. بدین صورت که ما نفت آمریکا و یا امنیت نفت خلیج فارس را تامین می‌کردیم و از طرف مقابل بقا یا توسعه را می‌گرفتیم. گاهی اوقات در سال دهه ۱۳۴۰ مستقیماً به آمریکا نفت صادر می‌کردیم و از آن ها تامین مالی توسعه را می‌گرفتیم و گاهی هم در کف آن و در دهه ۸۰ به پروکسی‌های آمریکا مانند کره و ژاپن نفت صادر کرده و در سیستم دلاری بستانکار می‌شدیم. سپس از آن طرف کالای اساسی و خوراک برای دام وارد می‌کردیم. این کلیت معنای حکمرانی در ایران برای کنترل تورم و کنترل ارز بوده است، بنابراین به طور کلی تفاوت زیادی در این مدل از حکمرانی در کشور ما ایجاد نشده است. البته این بدان معنا نیست که ما خیلی مکتبی و یا انقلابی نبوده‌ایم؛ چراکه اساسا تغییر تراز پرداخت‌های یک کشور چیزی از جنس برنامه توسعه صنعتی و تغییر ژنوم یک کشور است و موضوع کاملا فنی است و با تغییر آدم‌ها و حکومت‌ها تغییری نمی‌کند.
با تولید نفت شیل دیگر ناامنی در خلیج فارس برای آمریکایی ها مهم نیست
ایران کشوری است که بزرگ ترین صادراتش از دهه ۴۰ به بعد نفت بوده و بزر گترین وارداتش هم کالای اساسی بوده است. این در ژنوم ماست. آن کلان معامله‌ای که عرض شد تا سال ۸۹ کار می‌کرد و از سال۸۹ به بعد با تولد نفت شیل از کار می‌افتد. نه تنها دیگر برای آمریکایی‌ها ناامنی خلیج فارس مسئله نیست، بلکه مشروط به این که اوضاع از حدود کنترل مورد نظرشان خارج نشود، مثلاً اتفاق خاصی برای عربستان رخ ندهد از ایجاد تنش ناراحت هم نمی‌شوند، چون بزرگ ترین کشوری که در حال حاضر از خلیج فارس نفت وارد می‌کند، چین است. یعنی ۴۰ درصد از انرژی‌ای که از تنگه هرمز عبور می‌کند، مربوط به چین است. پس اساساً آن برگ برنده‌ای که قبلا داشتیم نه تنها دیگر ارزش ندارد؛ بلکه، در واقع ارزشش معکوس هم شده است. همان اقداماتی که قبلاً می‌گفتیم انجام می‌دهیم مانند بستن تنگه هرمز و تهدیدش هم جواب می‌داد، دیگر جواب نمی‌دهد. در سال ۹۸ تهدید بستن تنگه هرمز را واقعا عملیاتی کردیم. به صورت گزینشی کشتی‌های انگلیسی، آمریکایی، یونانی و ... را به بهانه آلوده کردن محیط زیست می‌گرفتیم. ما این‌ها را می‌گرفتیم که آمریکایی‌ها کشتی‌های ما را در تنگه مالاکا نگیرند اما اثری نمی‌کرد.
انگیزه آمریکا از تحریم نفت ایران چیست؟
تا سال ۲۰۱۴ مسئله اول آمریکا قدرت‌های بزرگ و رقابت قدرت‌های بزرگ نبود. بعد از فضای فروپاشی شوروی، آمریکایی‌ها یک احساس جلوافتادگی قابل ملاحظه‌ای داشتند. به همین خاطر هم دستشان را کاملاً برای دسترسی جهان به زیرساخت توسعه صنعتی و سرمایه‌گذاری آمریکایی باز کرده بودند. چینی‌ها بزرگ ترین برنده این دوره‌اند.
تا قبل از سال 2014، پرونده افغانستان و عراق دو پرونده شماره یک آمریکا بودند. اتفاقاً به این جهت که ما یکسری ابزارهایی در این دو کشور داشتیم، با همین ابزار حدود تنش با آمریکا را کنترل می‌کردیم. از سال ۲۰۱۴ به بعد آمریکایی‌ها متوجه شدند که به طرز غیر قابل گریزی دو رقیب آن‌ها دارند سر بر می‌آورند. اولا روسیه و دوما و از آن مهم تر، آمریکایی‌ها با چین مواجه شدند.
بهره گیری چینی ها از بحران اقتصادی 2008 جهان با وجود تحریم آمریکا
آمریکایی‌ها فکر می‌کردند که می‌توانند با ابزارهای صرفاً اقتصادی به وقتش چین را مهار کنند. قصد داشتند در سال ۲۰۰۵ چین را مهار کنند اما چون در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ در عراق گیر کردند و ما ایرانی‌ها باعث این اتفاق شدیم، موفق به این کار نشدند و بعد هم که بحران مالی بزرگ 2008 پیش آمد. با شروع بحران مالی سال 2008 آمریکایی‌ها به رغم میل باطنی‌شان که می‌خواستند چین را مهار کنند، بیشترین میزان معافیت‌های اعطایی به شرکت‌های آمریکایی را برای کار کردن در چین صادر کردند؛ چراکه گزینه‌ای جز این نداشتند که با ورود به بازار مصرف چین و هم هزینه تولید کمتر در چین عملاً شرکت‌های خودشان را سرپا نگه دارند. ممکن است این سوال برای کسی پیش بیاید که مگر چین هم تحریم بوده است؟ جواب مثبت است. تمام شرکت‌های آمریکایی برای کار کردن در چین باید از دولت معافیت بگیرند. در واقع این چینی‌ها نبودند که دنبال مذاکره با آمریکا برای رفع تحریم باشند.
بسته امنیتی-اقتصادی-سیاسی-نظامی آمریکا برای مهار چین
پس از این موضوع آمریکایی‌ها متوجه می‌شوند که نمی‌توانند با ابزارهای صرفاً مالی چین را مهار کنند، لذا یک بسته امنیتی-اقتصادی-سیاسی-نظامی برای مهار چین طراحی می‌کنند. این بسته یک سری اصولی دارد یک سری از اصول آن بسیار معروف است. مثلاً موضوع چیپ وار‌ chip war. چیپ وار حکایت از اقدامات آمریکا برای اعمال محدودیت دسترسی چینی‌ها به حوزه چیپست هاست. یک ابزار دیگر محدود کردن سرمایه‌گذاری در چین است. آمریکایی‌ها مستقیماً در این زمینه اقداماتی را انجام داده‌اند که باعث شده است میزان سرمایه‌گذاری آمریکایی‌ها در چین در سال ۲۰۲۲، تنها ۷ میلیارد دلار باشد که عدد بسیار پایینی است.
منطق واردات نفت چین از ایران و سایر کشورها
اما این تمام موضوع نیست. بخشی از این موضوع به ما، یعنی ایران برمی‌گردد و در این حوزه نقش اصلی را داریم. چینی‌ها برای رشد نسبت به هزینه انرژی و همچنین جریان انرژی بسیار حساس هستند. چینی‌ها برای این که بتوانند موضوع انرژی را حل کنند منطقی دارند به نام تسهیم منابع انرژی. چینی‌ها سه اردوگاه را برای انرژی در نظر گرفته‌اند. هر اردوگاهی سهم مشخصی دارد و اجازه نمی‌دهند که سهم یک اردوگاه بیشتر از حد مشخص خودش شود، مگر آن که اتفاقی راهبردی رخ دهد. آن‌ها اردوگاه را تمدنی نگاه می‌کنند نه سیاسی. روسیه را یک اردوگاه می‌بینند، ایران و عراق را با همدیگر یک اردوگاه می‌بینند و آمریکا، عربستان، امارات، قطر و این‌ها را یک اردوگاه می‌بینند. پس اگر آمریکایی‌ها در جنگ اقتصادی به چینی‌ها فشار می‌آورند که از ما باید نفت بخری، سهم کدام کشورها کم می‌شود؟ عربستان، امارات و قطر. ولی سهم ایران کم نمی‌شود. اگر سهم ایران کم می‌شود از آن طرف سهم عراق زیاد می‌شود. تنها موردی که سهم یک کشور بیش از حد متعارف آن زیاد شده است روسیه می‌باشد. در سال ۲۰۱۴ روس‌ها پس از جنگ کریمه و بعد از آن که به این چشم انداز رسیدند که اروپایی‌ها نفت و گازشان را تحریم می‌کنند، مذاکرات خط لوله قدرت گاز سیبری را پس از سال‌ها که محل بحث مابین گاز پروم و چینی‌ها برای صادرات گاز به چین بود، توسط پوتین از سر گرفتند و سه امتیاز بسیار بزرگ به چینی‌ها دادند و در ازای این سه امتیاز بزرگی که دادند، سهم آن ها در حوزه انرژی برای چین، بالای ۳۰ درصد شده است.
چیزی به نام جبهه شرق و باشگاه تحریمی ها وجود ندارد
آمریکایی‌ها از سال ۲۰۱۴ آمدند روی این موضوع متمرکز شدند و گفتند ما باید این تنوع مبادی را ضربه بزنیم. به این جهت که یا سهم خودمان از بازار انرژی بیشتر شود یا روس‌ها. به چه علت روس‌ها؟ موضوع از این قرار است که همان اندازه که روس‌ها با آمریکایی‌ها دشمن و درگیر هستند به همان اندازه روس‌ها با چینی‌ها رقیب و دشمن هستند. به طور مثال در پرونده ایران، چین و روسیه با یکدیگر رقیب هستند.
تمام این گزاره ها حاکی از آن است که چیزی به نام شرق وجود ندارد که حالا ما قبلاً نگاه به غرب کردیم و حالا بیاییم به شرق نگاه کنیم. چیزی به عنوان باشگاه تحریمی ها وجود ندارد که مثلاً چین و روسیه هر دو تحریم هستند، پس بیاییم با یکدیگر همکاری کنیم، بلکه صرفا حدودی وجود دارد. ضمناً هر آن چیزی که در آن سمت جغرافیا وجود دارد نامش شرق نیست، هند ظاهرا در شرق است اما رویکردش غربی است، بنابراین آمریکایی‌ها می‌خواهند یا سهم خودشان از حوزه انرژی در بازار چین بیشتر شود یا روسیه، تا در وقت مناسب خود به خدمت چینی‌ها برسند. جهت نیل به این هدف باید سهم انرژی ایران و عراق را کاهش دهند. آمریکایی‌ها در عراق و در بندر فاو اپراتوری نفت را از طریق یک شرکت سنگاپوری بر عهده گرفته‌اند و هر موقع می‌خواهند چینی‌ها را اذیت کنند ۴۰ روز ترخیص نفت را عقب می‌اندازند.
هدف تحریم های 97 به بعد تحت فشار قرار دادن روابط نفتی ایران و چین بود
آمریکایی‌ها در طول این مدت هر کاری توانسته‌اند انجام داده‌اند که یا صادرات نفت ایران به چین را کم کنند یا آن را تحت کنترل قرار دهند. در همین خصوص مهم ترین پیشنهادی که ترامپ در زمان خودش در تابستان ۱۳۹۸ به ایرانی‌ها داد این بود که ما می‌آییم یک کانال سوئیس توسعه یافته (منظور از سوئیس سفارت سوئیس در ایران به عنوان حافظ منافع آمریکاست) ایجاد می‌کنیم و آن‌ها پس از بررسی، هر آن چه را که صلاح دانستند اجازه می‌دهند از اروپا خرید کنید. با این شرط که شما تمام پول نفت‌ خودتان را که در چین بستانکار می‌شوید، در صندوقی در اروپا واریز می‌کنید. این بالاترین درجه پیشنهاد ترامپ در زمان اوج قدرت ایران در سال ۱۳۹۸ است، که هنوز شهید سلیمانی شهید نشده و ما پهپاد گلوبال هاوک آمریکایی را سرنگون کرده‌ایم. حالا اگر کسی در ایران تصور می‌کند که ترامپ کاسب است و ایلان ماسک منتظر است که ما در ایران به استارلینگ اجازه فروش اینترنت را بدهیم معقول نیست. این از مورد اول، که نشان می‌دهد هدف از تحریم‌های دور دوم ایران تحت فشار قرار دادن روابط نفتی ایران و چین است.
ایران تنها مسیر دور زدن تنگه مالاکا برای چین است
دوما آمریکایی‌ها ابزاری برای تحت فشار قرار دادن چین دارند به نام تنگه مالاکا. این تنگه، تنگه‌ای است که آمریکا از طریق اندونزی و سنگاپور حضور مستقیم امنیتی دارد و هر موقع می‌خواهند به چینی‌ها نشان دهند که می‌توانیم حضور شما را محدود کنیم، آن جا یک کشتی نفت ایرانی را تصرف می‌کند، بنابراین برای چینی‌ها تنگه مالاکا یک خفگی ژئوپلیتیک است. چیزی حدود ۶۵ درصد از مبادلات تجاری چین از این تنگه عبور می‌کند. در حوزه انرژی چینی‌ها می‌کوشند راه حلی غیردریایی خلق کنند اما هیچ راه حل غیردریایی که شامل ایران نباشد، وجود ندارد.
سومین دلیل فشار آمریکا به ایران در پرونده چین
سوما آمریکایی‌ها در بسته امنیتی روی یک سین کیانگ کاملاً ناامن (یا اویغورستان که منطقه ای خودمختار در چین است) حساب باز می‌کنند. یک سین‌کیانگ ناامن یک افغانستان آشفته می‌خواهد و یک افغانستان آشفته یک ایران ضعیف می‌خواهد. لذا ایران حداقل از سه زاویه از سوی آمریکا، به جهت پرونده چین، تحت فشار قرار دارد. این بدین معنا نیست که پرونده هسته‌ای شما مهم نیست، معنایش این نیست که پرونده موشکی شما مهم نیست، معنایش این نیست که پرونده اعضای محور مقاومت مهم نیست. تصور این که با دادن این موارد تحریم‌ها رفع می‌شود، کاملاً غلط و اشتباه است. شما بخشی از یک بازی بزرگ تر هستید، بخشی از یک پرونده چند جانبه هستید. بنابراین کلان روایت این است که هدف طرف آمریکایی یک ایران کلنگی است چراکه یک ایران قوی فارغ از آن که چه کسی در راس حکومت آن باشد، آن ها فعلاً تا اطلاع ثانوی مهم ترین گزینه شان تا لحظه‌ای که با چینی‌ها و روس‌ها تعیین تکلیف کنند، یک ایران ویران است.
نقش ایران در ابتکار کمربند و راه چین
از آن جایی که چین به رشد نیاز دارد و در داخل خود چین دیگر رینگی برای توسعه وجود ندارد، به همین دلیل است که در خارج از مرزهای خودش BRI (ابتکار کمربند و راه) را تعریف کرده است و خارج از مرزهای خودش سرمایه‌گذاری می‌کند در شاخه جنوبی BRI در کشور پاکستان ۶۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری کرده است و ادامه BRI در جنوب به طور منطقی ایران است. BRI یک روایت بری (خشکی) دارد و اگر شما اجازه دهید که ایران در چابهار توسعه پیدا کند در واقع به طرف چینی امکان رشد داده‌ای و این برای آمریکا قابل قبول نیست.
ادعای غلط جلیلی و طرف مقابلش درباره دلایل افزایش صادرات نفت
ما در حال حاضر کتک خور چین و روسیه هستیم بدون آن که بنابر دلایل داخلی توانسته باشیم از مزایای این هم پیمانی اجباری و ژئوپلیتیک با چین و روسیه استفاده ببریم. الان در تهران ادعا می‌شود که ما بدون احیای برجام توانستیم میزان صادرات نفتمان را افزایش دهیم. یک طرف مانند آقای جلیلی ادعا می‌کند که راه حل‌های خلاقانه ارائه کرده‌ایم و به همین دلیل میزان صادرات افزایش پیدا کرده است. طرف دیگر هم می‌گوید، چون در توافق کنترل تنش آمریکایی‌ها چشم‌هایشان را بسته‌اند، صادرات نفت ما زیادتر شده. هر دو اشتباه می‌گویند. تفاهم کنترل تنش مربوط به تابستان ۱۴۰۱ است در حالی که افزایش صادرات نفت مربوط به آذر ۱۴۰۱ است. چرا در این مدت زیادتر نشده بود. چینی‌ها در آذر ۱۴۰۱ به علت این که فهمیده بودند آمریکا و روسیه برای ضربه زدن به چین آماده می‌شوند (تفاهم آمریکا و روسیه هم به این صورت بود که آمریکایی‌ها معافیت‌هایی برای صادرات نفت روسیه به اروپای شرقی صادر می‌کردند و این باعث می‌شد دست روس ها برای چانه زنی با طرف چینی افزایش پیدا کند) به تهران آمدند و میزان خرید نفتشان را تقریباً حدود دو برابر افزایش دادند. این بدان معناست که آمریکایی‌ها اگر بخواهند می توانند جلوی صادرات نفت ایران را بگیرند، چون ما از کانال‌های آمریکایی نفتمان را به چین صادر می‌کنیم.
وابستگی 200 درصدی در صادرات نفت
بنابراین صادرات نفت ما ۲۰۰ درصد وابسته است. صددرصد به چین وابسته‌ایم، چون خریدار اصلی نفت ماست و صددرصد هم به آمریکایی‌ها وابسته هستیم، چون از کانال آمریکا صادراتمان را انجام می‌دهیم و یوآن چین را به درهم امارات تبدیل می‌کنیم که درهم امارات یعنی همان دلار. تمام حرف ما این است که این ۲۰۰ درصد را تبدیل به 2 تا ۵۰ درصد کنید. هیچ دلیلی ندارد که ۸۵ درصد از تسویه ما با درهم امارات باشد بعد هم ناراحت باشیم که چرا چین و روسیه با امارات بر سر جزایر همیشه ایرانی هم صدا شده‌اند این بدان علت است که شما خودتان روابط مابین چین و روسیه را ذیل درهم امارات تعریف کرده‌اید.
شانگهای و بریکس تا زمانی که نتوانیم تجارت دوجانبه با کشورها داشته باشیم شعار است
الان نیز به طور تقریباً ۹۵ درصد مشخص شده است که برنامه اول ترامپ مهار چین است و هیچ برنامه‌ای برای مهار چین نیست که شامل مهار ایران نشود. آیا باید ناامید باشیم؟ خیر، این اتفاقاً زمینه را برای همکاری‌های بیشتر با چین فراهم می‌کند همان طور که در آذر ۱۴۰۱ چینی‌ها خرید نفتشان از ایران را دو برابر کردند در رابطه با روسیه هم زمینه‌های همکاری بسیار مناسب است اما صرفاً با شعار دادن موضوع حل نمی‌شود. پیمان شانگهای و بریکس تا زمانی که شما نمی‌توانید با طرف‌های مقابل این پیمان‌ها، تجارت دوجانبه داشته باشید، صرفاً شعار است و به طریق اولی نمی‌توانید در اتحادیه با اعضای آن کار کنید. آن هم اتحادیه نامتجانسی که در آن هم هندی وجود دارد که ذی نفع اصلی دلار است و هم چینی هست که ذی نفع اصلی راه حلی جایگزین آن است و هم روسیه‌ای وجود دارد که مابین این دو بازی می‌کند. بریکس بلیت قطاری است که هنوز راه نیفتاده است. این بلیتی است که در جیب شماست و داشتن آن بسیار خوب است اما صرفاً با در اختیار داشتن آن به مقصد نمی‌رسی.در واقع هیچ راه حل راحتی وجود ندارد. این خوش خیالی است که هیچ اقدام عملی قابل توجهی در حوزه مبارزه با تحریم‌ها انجام نمی‌دهیم بعد یکباره عده‌ای از خارج بیایند و خوش باورانه تحریم‌ها را برای ما بردارند اما آیا می‌شود با چین و یا هند و یا روسیه تجارت دوجانبه داشته باشید؟ تجارت دوجانبه غیر از این است که با یکدیگر واردات و صادرات داشته باشید. معنای تجارت دوجانبه این است که شما می‌کوشید تا مازاد حساب تجاری خودتان را با طرف مقابل به صفر برسانید. این به غیر از تهاتر است.
چرا مسئله شماره یک عده ای باید حضور ظریف در دولت باشد؟
در همین زمان امکانات بالقوه ما از امکانات بالقوه خودمان در دوره قبل بیشتر است بالاخره بعد از کمی فشار به سراغ این راه حل‌ها خواهیم رفت اما ببینید مع الاسف در حال حاضر در فضای سیاسی ما چه مسائلی سر زبان‌هاست و تا چه اندازه با این عرایضی که داشتم مطابقت دارد مثلاً ببینید الان چه لزومی دارد که سوال شماره یک ما این باشد که آقای ظریف در دولت حضور نداشته باشد با این که خود بنده در دورانی منتقد جدی ایشان بوده‌ام. یا مثلاً بزرگ ترین دستاورد دولت پس از ۱۰۰ روز آزاد کردن واردات آیفون باشد.
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین