توهمی خشن!

نویسنده:

مترجم:

​​​​​​​خوب زدیش «زک»، درست وسط دنده‌هاش. عالی بود.
بابی این را گفت و براثر فشار دستبندها ناله‌ای کرد.
زک که زانوهایش به میله‌ها فشرده شده بود، نالید: «چی میگی من زدمش؟ من سعی کردم جلوی تو رو بگیرم»!
افسر توی آینه ماشین نگاه کرد و گفت: «هی رفیق اون پشت داری با کی حرف می‌زنی»؟
مایک فیلیپس
10 صفحه اول