
دلیل اصلی اینکه نمیتوانیم به ایدههای بزرگتر و اساسیتر خود بپردازیم این است که اگرچه آن ایدهها اغلب برای پیشرفت ما بسیار حیاتی هستند، اما همزمان اضطراب شدیدی نیز در ما ایجاد میکنند. درست وقتی که یک پرنده میخواهد در جایگاه خود بنشیند یا یک پروانه میخواهد به درونِ تورِ ما پرواز کند، زنگ خطری در ذهنِ ما روشن میشود، ما وحشت میکنیم و آن موجودات در آخرین لحظه از ما دور میشوند. ما از قطارِ فکرِ جدیدِ خود پیاده میشویم و به سمتِ همان مفاهیمِ سطحی و آشنایی بازمیگردیم که با آنها خو گرفتهایم. ما نباید از اینکه فکر کردن اغلب با اضطراب دچار وقفه میشود و تحتِ تاثیر قرار میگیرد، تعجب کنیم. ایدههای جدید وضعیت روانی کنونی ما را تهدید میکنند و اغلب بهشدت با تعهدات و عادات فعلی ما مغایرت دارند. بهعنوان مثال ممکن است فکری موجب شود ما برای اطرافیانمان و آنچه آنها عادی میپندارند بیگانه شویم؛ یا ممکن است ما را به این درک برساند که پیش از این و شاید برای مدتی طولانی، در خصوص مسئلهای مهم در زندگیمان رویکرد اشتباهی داشتهایم. ممکن است بخشی از ما بخواهد فکر پروانهوار را بهکلی کنار بزند تا مجبور نباشد با درد پشیمانی یا از دستدادن روبهرو شود.
برگرفته از کتاب «چگونه کارآمد فکر کنیم»، اثر آلن دوباتن