بیانات اخیر رهبر انقلاب پیامی مهم داشت: راهبردها ثابتاند اما روشها میتوانند در مواجهه با واقعیات عینی، تغییر یابند
حرکت در میدان واقعیت
نویسنده: جعفر یوسفی
مترجم:

سخنان اخیر رهبر حکیم انقلاب در ظهر شهادت امام صادق
علیه السلام، بیش از آن که تحلیلی مقطعی از وضعیت سیاسی کشور باشد، نقشه راهی بنیادین برای آینده حرکت تمدنی انقلاب اسلامی ترسیم کرد. نقشهای که سه ساحت حیاتی را همزمان هدف میگیرد: استحکام راهبردی، چابکی تاکتیکی و بازسازی ذهنی جامعه. هرگاه یکی از این اضلاع دچار تزلزل شود، نه تنها آهنگ حرکت دچار اختلال میشود، بلکه به گواه تجربههای تاریخی چون عصر امام صادق(ع)، ممکن است ضرورتهای تاریخی و قواعد تحول تمدنی دچار کندی یا انحراف گردد و هزینهای تاریخی بر دوش نسلها تحمیل شود. در این سخنان، رهبر انقلاب الگوبرداری حاکمیت از سیره ائمه هدی(ع) را نیز برجسته ساختند. آن چه در سیره امام حسن مجتبی(ع) و امام صادق(ع) و دیگر ائمه به چشم میآید، نه پافشاری متصلبانه بر روشهای غیرقابل تغییر، بلکه هوشمندی در انتخاب ابزارها و صبر استراتژیک در مدیریت صحنههای پیچیده سیاسی است. رهبر انقلاب با بازخوانی تجربه تاریخی سالهای ۷۰ و ۱۴۰ هجری، حقیقتی تلخ اما آموزنده را یادآور شدند: بیصبری، اعتراض های نابجا و تحلیلهای ناصواب خواص، نه تنها فرصتهای طلایی را سوزاند، بلکه روند طبیعی تحولات تمدنی را برای دههها به تعویق انداخت.
رهبر انقلاب بارها در مواقع مختلف تأکید کردند که نظام جمهوری اسلامی با اقتدار کامل اما به شیوههای مختلف، به سوی اهداف مهم خود در حرکت است. این جمله به ظاهر ساده، حامل یک فهم عمیق از نسبت راهبرد و تاکتیک است؛ راهبردها ثابتاند اما روشها میتوانند در مواجهه با واقعیات عینی، تغییر یابند. این تغییر، نه عقبنشینی است و نه تجدید نظر در اهداف، بلکه نشانهای از عقلانیت پویا و حکمت زمانشناس است که خود، بخشی از قواعد پیشرونده تحولات اجتماعی است.
راهبرد عقلانی: تغییر روشها، ثبات اهداف، تعامل با مردم
نخست، حاکمیت باید آهنگ و روش حرکت را با واقعیتهای صحنه تطبیق دهد و در حد امکان، شرایط واقعی را صادقانه با مردم در میان بگذارد تا جامعه دچار برداشتهای اشتباه نشود. این تطبیق باید دارای دو ویژگی بنیادین باشد: اولا، بر اساس شناخت صحیح از واقعیتهای میدانی و نه صرفا برآوردهای آرمان گرایانه صورت گیرد و ثانیاً، ضمن رعایت اقتضائات زمانی، همواره در چارچوب آرمانهای ثابت و راهبردهای کلان باقی بماند. ارتباط صادقانه میان حاکمیت و جامعه، ضامن تثبیت سرمایه اجتماعی است. اگر مردم درک درستی از چرایی تغییر تاکتیکها یا تعدیلهای مقطعی نداشته باشند، زمینه برای شایعهسازی، سوءبرداشت، سوءاستفاده جریانات سیاسی یا تحلیلهای بیپایه دشمن فراهم میشود. بدیهی است که در نبود روایت رسمی شفاف، روایتهای معارض جای آن را خواهند گرفت. از این منظر، شفافسازی هوشمندانه و تدریجی، ضرورتی راهبردی است؛ چراکه یک جامعه آگاه، جامعهای مقاومتر در برابر جنگ روانی دشمنان و نوسانات طبیعی فرایندهای سیاسی و اجتماعی است. تأکید بر صراحتِ حسابشده، به معنای بیپردهگویی بیملاحظه نیست؛ بلکه ناظر به آن است که باید به مردم اعتماد کرد اما این اعتماد باید با رعایت مرزهای منافع ملی و امنیت اجتماعی همراه باشد.در یک نگاه کلان، حاکمیتی که بتواند این دو وظیفه توأمان را به درستی انجام دهد ( تطبیق روشها با واقعیتهای صحنه و ارتباط روشن و مسئولانه با جامعه) نه تنها مشروعیت خود را در برابر افکار عمومی تثبیت میکند بلکه سرعت و ثبات حرکت تمدنی را نیز تضمین خواهد کرد.
هوشمندی عمومی، پیشران پیشرفت ملی
دوم، افکار عمومی باید سطح تحلیل خود را ارتقا دهد؛ یعنی از اسارت هیجانات روزمره رها شود، تفاوت روشها را بفهمد و با صبر و فهم عمیق، حرکت تمدنی را پشتیبانی کند. به این معنا که جامعه، دیگر نمیتواند با معیارهای سطحی، هیجانی و مبتنی بر برداشتهای روزمره، روند تحولات کلان را قضاوت کند.رهایی از اسارت هیجانات زودگذر، امروز نه یک توصیه اخلاقی، بلکه یک ضرورت راهبردی برای بقا و پیشرفت ملی است. مثلا در موضوع مطالبه مردم برای انجام عملیات های وعده صادق علیه رژیم صهیونیستی هیجانات و احساسات بر منطق غلبه کرده بود که در برخی موارد آن تذکر رهبری را نیز در پی داشت. در عصری که فناوریهای ارتباطی، سرعت انتقال اخبار و شایعات را به بالاترین حد خود رساندهاند، افکار عمومی در معرض بمبارانی از اطلاعات خام و تحلیلهای مغرضانه قرار دارد. اگر این افکار عمومی نتواند بین تغییر در روشها و ثبات در اهداف تمایز قائل شود، آن گاه در برابر هر تغییر تاکتیکی، دچار سوءظن، بیاعتمادی و خستگی سیاسی خواهد شد؛ درست همان خطری که بسیاری از نهضتهای تاریخ را از درون متلاشی کرد. جامعهای که سطح تحلیل خود را ارتقا ندهد، تبدیل به تودهای واکنشی میشود که به جای درک روندهای عمیق و اقتضائات زمانی، صرفاً به رفتارهای ظاهری واکنش نشان میدهد. این واکنشگرایی، میدان را برای سوءاستفاده دشمنان، فرصتطلبان و بدخواهان داخلی و خارجی فراهم میآورد. ارتقای تحلیل در افکار عمومی به معنای پذیرش پیچیدگی صحنه سیاسی است؛ یعنی مردم بدانند که در معادلات کلان، گاه تغییر یک روش، عقبنشینی نیست بلکه مانور هوشمندانه در میدان پرآشوب رقابتهای جهانی است. صبر و فهم عمیق نیز لازمه چنین تحلیلی است؛ صبری که نه از جنس انفعال و تسلیم، بلکه صبری فعالانه و آگاهانه است؛ صبری که محصول درک هدفهای بلندمدت و اعتماد به عقلانیت راهبری حاکمیت است. اگر افکار عمومی به این بلوغ برسد، آن گاه دیگر دچار بدفهمیهای رایج نمیشود. نمیپندارد که هر تغییر در بیان یا روش، نشانه ضعف است؛ و نمیگذارد که اختلاف در تاکتیکها، به عنوان شکاف در آرمانها تفسیر شود. چنین جامعهای، نه تنها خود بخشی از فرایند پیشرفت تمدنی میشود بلکه به حاکمیت کمک میکند تا در برابر توفانهای تحمیلی، استوارتر و مؤثرتر حرکت کند.
نخبگان در آزمون عقلانیت و مسئولیت ملی
سوم، نخبگان و فعالان سیاسی و رسانهای موظف اند از اعتراض های نابجا، بدفهمی، بیصبری و تحلیلهای خطاآلود بپرهیزند؛ زیرا هر خطایی در این سه حوزه، میتواند آسیبهایی جدی به روند منطقی تحولات اجتماعی وارد کند. در میدان حساس تحولات اجتماعی، حتی یک لغزش کوچک در فهم موقعیت یا یک تحلیل نادرست، میتواند چون یک موج کوچک، پیامدهای سهمگین و پیشبینیناپذیری در ابعاد ملی ایجاد کند. نخبگان نه تنها باید سخنان و تحلیلهای خود را بر پایه واقعبینی، مصلحتاندیشی عقلانی و شناخت دقیق از صحنه داخلی و بینالمللی بنا کنند، بلکه باید بدانند که هر روایت نادرست یا قضاوت عجولانه، عملاً به کاهش سرمایه اجتماعی کشور و تضعیف توان ملی منجر خواهد شد. خطر بزرگتر در این مرحله، آن است که جریانات سیاسی و حزبی، منافع ملی را قربانی رقابتهای جناحی و مصلحتهای زودگذر خود سازند. تجربه سیاست در جوامع مختلف نشان داده است که زمانی که منازعات حزبی و جناحی، عرصه تفسیر تحولات ملی را اشغال کند، حرکت کلان جامعه به سمت پیشرفت دچار فرسایش میشود.
تغییر تاکتیکهای حاکمیتی که بر اساس اقتضائات واقعی و برای حفظ انسجام مسیر ملی انجام میشود، اگر توسط گروههای سیاسی به عنوان بهانهای برای تخریب جناح رقیب یا پیشبرد بازیهای قدرت مورد استفاده قرار گیرد، ضربهای بسیار سنگین به اعتماد عمومی وارد میآورد. چنین رفتاری، هرچند ممکن است در کوتاهمدت سودی حزبی در پی داشته باشد، اما در بلندمدت، به زوال مشروعیت نخبگان سیاسی، فرسایش اعتماد اجتماعی و تضعیف بنیادهای سرمایه ملی منجر خواهد شد. در جهانی که بقا و پیشرفت کشورها در گرو حفظ انسجام درونی است، بازی با اعتماد عمومی خطایی راهبردی و نابخشودنی است. نخبگان باید بفهمند که سرمایه اجتماعی، سرمایهای تجدیدناپذیر است؛ اگر شکسته شود، بازسازی آن نه در مدت زمان کوتاه که گاه در طول نسلها ممکن خواهد شد. از این رو، رسالت نخبگان و فعالان سیاسی و رسانهای، تنها در نقد کردن یا تحلیل کردن خلاصه نمیشود؛ بلکه آن ها باید خود را متعهد بدانند که با روایت صحیح واقعیتها، تحلیلهای مسئولانه، پرهیز از تخریب و تأکید بر منافع ملی بالاتر از هر ملاحظه جناحی، در خدمت روند منطقی تحولات تمدنی باشند.
تغییر تاکتیکها در حوزههایی همچون سیاست خارجی، اقتصاد ، مدیریت فرهنگی و حتی مواجهه با دشمنان، امری گریزناپذیر است. اما اصل، آن است که این تغییرات درون یک راهبرد کلان و تمدنی صورت میگیرد که هدف نهایی آن، ایجاد جامعهای پیشرفته و مبتنی بر عدالت است. مردمی که این منطق را درک کنند، نه تنها از تغییرات دچار نگرانی نمیشوند، بلکه خود را بخش فعالی از فرایند پیشرفت تمدنی میبینند. اکنون بیش از هر زمان دیگری، رسانهها، نخبگان سیاسی و فرهنگی و مدیران کشور نیازمند درک این هندسه راهبردی هستند. هر تحلیل شتابزده، اعتراض های بیجا و هر تحریک نابهنگام افکار عمومی، نه صرفاً یک اشتباه که یک خطای راهبردی با پیامدهای تاریخی خواهد بود.
10 صفحه آخر
پربازدیدترین اخبار