
اگر چیزهای گرانقیمت نمیتوانند چندان ما را شاد کنند پس چرا به این شدت مجذوب آنها هستیم؟ زیرا اشیای گرانقیمت ممکن است راههای معقولی برای برآوردن نیازهایی بهنظر برسند که ما آنها را درک نمیکنیم. اشیا در بُعد مادی ادای چیزی را درمیآورند که میخواهیم در بُعد روانشناختی بهدست آوریم. باید در افکار خود تجدیدنظر کنیم ولی فریفته قفسههای جدیدی میشویم. سردرگمی و آشفتگی ما تنها تقصیر خودمان نیست. درک نادرست ما از نیازهایمان را، بهقول اپیکور باورهای باطل اطرافیانمان بدتر میکند، باورهایی که سلسلهمراتب طبیعی نیازهای ما را منعکس نمیکنند و بر تجمل و ثروت و تنها بهندرت بر دوستی، آزادی و تفکر تأکید میکنند. رواج یافتن باورهای باطل برحسب تصادف نیست. این به سود شرکتهای تجاری است که سلسلهمراتب نیازهای ما را تحریف کنند تا دیدگاهی مادی نسبت به خوبی را ترویج کنند و خوبی غیرقابل فروش را کماهمیت جلوه دهند و ما از طریق همنشینی موذیانه چیزهای زاید با دیگر نیازهای فراموششده، خود فریفته و گمراه میشویم.
برگرفته از کتاب «تسلیبخشیهای فلسفه»
اثر آلن دو باتن