
گاهی کافی است فقط در طبیعت قدم بزنی. باد ملایمی که روی پوست صورتت مینشیند، آفتاب کمجان یا صدای پرندههایی که بیدغدغه بین شاخهها میچرخند، ذهن را از سنگینی افکار روزانه رها میکند. با هر قدم، انگار افکار پراکنده آرامآرام شکل میگیرند و شفاف میشوند. هیچ کار خارقالعادهای لازم نیست انجام دهی، فقط کافی است باشی و نگاه کنی. بودن در طبیعت شبیه مکثی کوتاه وسط سارقان زمان است؛ جایی که میتوانی دوباره خودت را پیدا کنی و دمی سبکتر نفس بکشی. در همین لحظات ساده، آرامش واقعی خودش را نشان میدهد.