غم نان و سوپرمارکت،تره‌بار!

نویسنده:  سید مصطفی حسینی راد

مترجم:


دیشب شب عجیبی بود. در برگشت از محل کار، رفتم برای خانه نان بگیرم. دو سه تا نانوایی تعطیل بودند. چهارمی هم صفی طولانی داشت و تقریباً 20 نفر توی صف ایستاده بودند. گفتم بروم سوپرمارکت خرید کنم شاید صف نانوایی خلوت‌تر شود. از سوپرمارکت محل خرید کردم و گفتم مبلغ خرید را از یارانه کسر کن. دوست فروشنده‌ام گفت: شرمنده! دو ماه است که دولت 200 میلیون تومان پول ما را نداده است و بیشتر از این نمی‌توانیم به دولت نسیه بدهیم! همین الان هم آن 200 میلیون، کلی ارزشش را از دست داده است. همین یکی دو روز پیش، فقط یک قلم شیر پاستوریزه نزدیک 40درصد گران شده است.
گفتم 40درصد یک‌جا و ناگهانی؟! ماشین حساب را برداشت، حساب و کتابی کرد و گفت: دقیقاً 37درصد! و اضافه کرد: ما 200 میلیون تومان از دولت بابت فروش اجناس یارانه‌ای طلبکاریم اما برخی همکاران ما یک میلیارد و دو میلیارد تومان هم طلبکار هستند. مانده‌ایم چه کار کنیم و چطور پولمان را از دولت بگیریم! با این وضع دیگر نمی‌توانیم به مردم جنس یارانه‌ای بدهیم.
راستش را بخواهید آقای سوپرمارکتی از من خواهش کرد این یادداشت را بنویسم و گفت تو را به خدا اگر می‌توانی یک مطلبی بنویس و صدای ما را به گوش دولتی‌ها برسان!
از سوپرمارکت بیرون آمدم در حالی که ناراحتی‌ام بیشتر شده بود. نانوایی هنوز شلوغ بود و من هم عادت ندارم تا کارد به استخوان نرسیده توی صف‌های طولانی بایستم. گفتم تا نانوایی خلوت‌تر شود بروم برای شام گوجه و بادمجانی بخرم. شاید فکر کنید دارم داستان‌سرایی می‌کنم! اما واقعاً این‌طور نیست. عین حقیقت است! وارد میوه‌فروشی شدم و قیمت گوجه و بادمجان را پرسیدم. میوه‌فروش محله گفت گوجه کیلویی 60هزار تومان و بادمجان 70هزار تومان! گفتم گوجه و بادمجان دیگر چرا؟ گفت گویا برخی از راننده‌های کامیون اعتصاب کرده‌اند و تره‌بار از جنوب نمی‌رسد و قیمت‌ها کشیده بالا! گوشی را از جیبم درآوردم و علت اعتصاب رانندگان کامیون را جست وجو کردم؛ سه‌نرخی شدن سوخت، افزایش سرسام‌آور حق بیمه تأمین اجتماعی، افزایش قیمت قطعات یدکی و...
از میوه‌فروش پرسیدم نانوایی کناری چرا این‌قدر شلوغ است؟ نانوایی‌ها چرا تعطیل کرده‌اند؟ گفت شنیده‌ام یارانه نانوایی‌ها واریز نشده و نتوانسته‌اند کارشان را انجام بدهند. ضمن این که نانوایی‌هایی که آرد دولتی می‌گیرند می‌گویند با این قیمت، فروش نان برای ما صرف نمی‌کند و باید قیمت نان افزایش یابد تا بتوانیم دستمزد کارگرانمان را پرداخت کنیم.
مقداری گوجه و بادمجانِ لاکچری خریدم و به صف یکی‌های نانوایی برگشتم تا نان تمام نشده دست‌کم یک دانه نان به خانه ببرم. با خودم این بیت باباطاهر عریان را زمزمه کردم که:
سه غم آمد به جونم هر سه یک‌بار!
و این مصرع بداهتاً خودش را توی ذهنم انداخت که:
غم نان و سوپرمارکت، تره‌بار!
خوشبختانه این جا معطل نشدم و قافیه خیلی زود خودش را رساند و شعر درست شد!
توی صف نانوایی با خودم فکر کردم دولت دارد چه می‌کند؟ از اوضاع بقال و نانوا و میوه‌فروش و راننده و از اوضاع مردم خبر دارد یا نه؟ 
10 صفحه اول