توبه گرگ مرگ است

نویسنده:

مترجم:

گرگی به قصدِ توبه روانه شد. در بینِ راه به الاغی و بَرّه‌ای و روباهی برخورد کرد و قصدِ خود را به آنان اعلام کرد. آن سه حیوان هم گفتند: حالا که تو قصدِ توبه داری، بگذار ما هم همراهی‌ات کنیم. گرگ پذیرفت و همگی به راهی که پُر از برف بود، ادامه دادند. پس از مدتی روباه که گرسنگی امانش را بریده بود، رو به گرگ کرد و گفت: وقتی چنین بَرّه‌ای همراهمان است حیف نیست که ما دوتا گرسنگی بکشیم؟ گرگ گفت: ولی من قصدِ توبه دارم. روباه گفت: درست است، امّا فقط قصد کرده‌ای، هنوز که توبه نکرده‌ای. گرگ وسوسه شد و گفت: می‌گویی چه کار کنم؟ روباه گفت: کاری ندارد. به بَرّه چند مرتبه بگو چرا گرد و خاک می‌کنی. اگر اعتراض کرد، به جرم این‌که روی حرفِ تو حرف زده، او را بکش. گرگ همین کار را کرد و به بَرّه گفت: چرا گرد و خاک می‌کنی؟ بَرّه گفت: آخر جنابِ گرگ، روی زمینِ پوشیده از برف و یخ که نمی‌شود گرد و خاک کرد. گرگ یکی‌دو مرتبه دیگر هم تذکر داد و همان جواب را شنید. بنابراین به او حمله کرد و شکمش را درید. الاغ که چنین دید، پا به فرار گذاشت و در حینِ فرار گفت: راست گفته‌اند که توبه گرگ مرگ است.«تمثیل و مثل - ابوالقاسم انجوی شیرازی»
10 صفحه اول