ترفند فرار از روزمرگی

نویسنده:

مترجم:

مردی در صندلی عقب، خسته از روزمرگی خود، با تردید پرسید: «این همه دنده عوض کردن اذیتتون نمی‌کنه؟» راننده، دستی بر دنده‌ چرب خورده کشید و لبخندی محو در آینه انداخت. شاید ظاهر کارش یکنواخت می‌نمود؛ صدای موتور، نفس خفه مسافرها و دودی که پشت شیشه بی‌وقفه می‌لغزید. اما زندگی او معنای دیگری داشت: «شاید توی ظاهر خسته‌کننده باشه، اما هر بار که وسط دنده عوض کردن خسته می شم به این فکر می‌کنم می‌تونم امشب چیزی برای دخترم بخرم، پسرم رو خوشحال کنم... یا بعدش کنار خانواده‌م بنشینم. همین چیزها این کار رو برام قابل تحمل می‌کنه.»
10 صفحه اول