
تیمسار فلاحی دستور داده بود هر جور شده دکتر رو با خودتون از پاوه برگردونید. با دوتا کبرا و یک دویست و چهارده رفتیم پاوه؛ برایشان مهمات برده بودیم. مهمات را پیاده کردند و زخمیها را سوار، دکتر داشت با خلبانهای کبرا حرف میزد که کجاها را بزنند. وقت رفتن بود. گفتم «آقای چمران تیمسار به من دستور دادهاند شما رو برگردونم.» جوری نگاهم کرد که ساکت شدم، گفت: «به آقای فلاحی سلام برسونید بگید من اینجا هستم تا شما بیایید».
برگرفته از مجموعه «روزگاران»، کتاب «هوانیروز»