قهرمانهایی که لباس نظامی نپوشیدند
در روزهایی که تجاوز رژیم کودک کش بر میهن عزیزمان سایه انداخته، آدمهایی در کنار ما هستند که بدون اسلحه، بدون یونیفرم، اما با تمام وجود از خاک و مردمشان دفاع میکنندنویسنده: شایان الهآبادی
مترجم:

در همه بحرانها، همیشه نام پزشکان، پرستاران و امدادگران در صدر قهرمانان مینشیند. تصاویرشان را زیاد دیدهایم؛ لباس سفید، ماسک، دستگاه تنفس. اما اینبار، بیایید دقیقتر نگاه کنیم. بیایید از کادر درمان و نیروهای امدادی که همه میشناسیم، کمی فاصله بگیریم و برویم سراغ کسانی که شاید هر روز از کنارشان عبور می کنیم، اما در این روزهای سخت، جای خالیشان میتواند بهاندازه یک بحران ملی باشد. نانواها، رانندهها، پاکبانها، اپراتورهای تماس اضطراری، کارگرهای جایگاه بنزین، خبرنگارها و... . همانهایی که بیسروصدا کار میکنند، اما ستونهای پنهان پایداری یک ملتاند. نیما رجبپور یکی از سردبیران شبکه خبر که در پی حمله رژیم صهیونیستی به سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید مصداق بارزی از این قهرمانان است. در این مطلب، میخواهیم به سهم قهرمانی مردمی بپردازیم که ابزار کارشان ساده است، اما اثر کارشان حیاتی؛ مردمی که اگر حتی برای یک روز نباشند، نظم زندگی فرومیپاشد.
وقتی شرافت از نانوایی شروع میشود
در روزهای بحرانی، صف نانوایی چیزی بیشتر از یک نیاز روزمره است و به نمادی از بقا تبدیل میشود. در شهر ملایر، وقتی خبر رسید که یک نانوا برادرش را در حملهای از دست داده، خیلیها انتظار داشتند که او تنور را خاموش کند و برای سوگواری برود. اما او ماند. گفت: «من خادم مردمم. این مردم نان میخواهند و در این شرایط به من نیاز دارند.» این جمله ساده، عمیقترین معنای شرافت را در خود دارد. برای خیلیها نان، تنها قوت نیست؛ نشانهای است از این که زندگی هنوز ادامه دارد. در روزهای جنگ، تداوم همین کارهای ساده، خودش مقاومتی است همسنگ با ایستادگی در سنگر. بسیاری از نانواییها با سختی تهیه آرد، قطعی برق و کمبود سوخت مواجه میشوند، اما باز هم تنورشان روشن میماند. صدای کوبیدن خمیر، بوی نان برشته، صدای سلام و احوالپرسی مشتریها در صف، همهشان یک پیغام دارد؛ ما هنوز ایستادهایم و هنوز مردم به همدیگر خدمت میکنند.
قهرمانان گمنام خیابانها؛ از پمپ بنزین تا پشت فرمان
پمپبنزینها این روزها فقط جایگاه سوخت نیستند، محل مکثاند. جایی برای چک کردن اخبار یا گرفتن چند نفس. کارگر جایگاه، شاید با دستهایی پینهبسته، اما چهرهای آرام، سوخت میزند و در سکوت، سنگینی بحران را در چشمان مردم میبیند. کمبود سوخت در روزهای جنگ میتواند به بحران عمومی تبدیل شود. نهفقط برای خودروها، بلکه برای آمبولانسها، ماشینهای آتشنشانی، حمل مواد غذایی، آبرسانی و... اگر پمپبنزینها کار نکنند، زنجیرهای از خدمات متوقف میشود. در بسیاری از شهرها، رانندگان اتوبوس و وسایل حملونقل عمومی همچنان سرکارند. با وجود تهدیدهای امنیتی و فضای ناپایدار، مسیرهای تکراریشان را طی میکنند تا مردم به بیمارستان، محل کار یا خانهشان برسند. اگر این مسیرها از حرکت بایستد، بسیاری از فعالیتهای اضطراری هم متوقف میشود. خیلی از این رانندگان از صبح زود تا شب کار میکنند، بدون آنکه بدانند مسیر بعدیشان امن خواهد بود یا نه. در این روزهای سخت، کم نیستند رانندگانی که برای کمک به مردم سفرهای درمانی به بیمارستانها و اورژانس را رایگان طی میکنند. پاکبانها هم در سکوت خیابانهایی را تمیز میکنند که گاه صحنه حادثه یا انفجار بودهاند. لباس نارنجیشان در شبهای تاریک، نشانهای از تداوم نظم است. این که هنوز شهری هست، هنوز خیابان زنده است، هنوز کسی هست که به تمیزی کوچه و خیابان فکر میکند.
پشت خطوط اضطراری و آرامشی که شنیده میشود
شمارههایی مثل ۱۱۰، ۱۱۵ و ۱۲۵ همیشه در ذهن مردم هست. اما آیا کسی به پشت این شمارهها فکر کرده؟ آن سوی خط، افرادی هستند که با صدای آرام، پاسخ میدهند، راهنمایی میکنند و کمک میفرستند. آنها شاید از شنیدن صدای انفجار چند خیابان پایینتر دلشان بلرزد، اما همچنان پای تلفن هستند. در مراکز تماس اضطراری، اپراتورها گاهی دهها تماس را در یک ساعت پاسخ میدهند. هر تماس میتواند مربوط به جان یک انسان باشد. شاید فقط صدایشان شنیده شود، اما آن صدا در دل بحران، برای خیلیها آخرین امید است. بعضی از این اپراتورها حتی از پشت تلفن، مجبور به شنیدن لحظات تلخ میشوند؛ فریاد، ترس و التماس برای کمک. با اینحال نه قطع میکنند و نه واکنش احساسی از خودشان بروز میدهند. آموزشدیدهاند تا آرام بمانند، راه را باز کنند، نیرو بفرستند. در شرایطی که بخشهایی از ارتباطات مختل است، همین اپراتورها با حفظ آرامش، مسیر اطلاعرسانی و امدادرسانی را باز نگه میدارند.
10 صفحه اول
پربازدیدترین اخبار