بزرگ‌همسایه‌ای داریم

نویسنده:

مترجم:


سید احمد میرزاده-همسایه آن است که با او در سایه شریکی. هر که در گرمای تابستان، خنکای سایه‌ای را چشیده باشد می‌داند که چه لطافتی در این واژه است: همسایه! همسایه به همسایه زنده است؛ مثل تن به روح. همسایه به همسایه قیمت می‌بخشد؛ مثل روح به تن. سخن‌سالار یمگان چه خوش سرود: همسایۀ نیک است تن تیره‌ات را جان
 همسایه ز همسایه برد قیمت و مقدار
خانۀ خوب فقط به بلندای ایوان و وسعت سرا نیست. به خشت زمرد و آجر طلا نیست. همسایۀ خوب هم، خانه‌ات را قیمتی می‌کند: 
تا ندانی که کیست همسایه
به عمارت تلف مکن مایه
در محله‌ای که آفتاب در آن زندگی می‌کند درختان قد‌کشیده‌ترند؛ شمعدانی‌ها پژمرده نمی‌شوند دل‌ها افسرده نمی‌شوند. در کوچه‌ای که فواره در آن روشن است باغچه‌ها شاداب‌ترند؛ گل‌ها خوش رنگ و آب‌ترند. می‌توانیم همسایگان را آفتاب و فواره باشیم. می‌توانیم به خانۀ همسایگان روشنی و شادی بپاشیم. گُل اگر باشی در محله عطر می‌انگیزی خار اگر باشی ارج زندگی را فرو می‌ریزی:
خانه‌ای را که چون تو همسایه است
ده درم سیم کم عیار ارزد!
فرشتۀ وحی چندان از همسایه سخن گفت که نظرکردۀ آسمان نیز در گمان شد: نکند همسایه میراث‌بر همسایه است؟ آن که مهرش آب‌های جهان بود فرزند را به مهر گفت: نخست همسایه؛ آن گاه خانه!
همسایه! خانۀ همسایه را دیده‌ای؟ یا در این مکعب‌های سیمانی در بندی و به جعبه‌جادوی فرنگ‌آورد خرسند؟  
بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم
 همسایه‌ایم و خانۀ هم را ندیده‌ایم‌!
آفتاب هشتم را سایه‌ای بلند است. در این سرزمین اهورایی، بزرگ‌همسایه‌ای داریم. به حرمتِ او همسایه را نیازاریم. هم او که فرموده است: آن‌که همسایه از او ایمن نیست از ما نیست! 
(عیون أخبار الرضا(ع) ، ج ۲ ، ص ۲۴ ح ۳)
10 صفحه آخر