زندگی بدون نگرانی
نویسنده:
مترجم:
اگر میتوانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم، کمتر حرف میزدم و بیشتر گوش میکردم. دوستانم را برای صرف غذا به خانهام دعوت میکردم، حتی اگر فرش خانهام کثیف و لکهدار یا کاناپهام ساییده و فرسوده شده بود. در سالن پذیراییام ذرت بوداده میخوردم و اگر کسی میخواست آتش شومینه را روشن کند، نگران کثیفی خانهام نمیشدم. پای صحبتهای پدربزرگم مینشستم تا خاطرات جوانیاش را برایم تعریف کند. با فرزندانم بر روی چمن مینشستم بدون آنکه نگران لکههای سبزی شوم که بر لباسهایم نقش میبندند. با تماشای تلویزیون کمتر اشک میریختم و قهقهه سر میدادم و با دیدن زندگی، بیشتر میخندیدم. هر وقت احساس کسالت میکردم، در رختخواب میماندم و از اینکه آن روز کار نکردم، فکر نمیکردم دنیا به آخر رسیده است. اگر شانس یک بار زندگی دوباره به من داده میشد، هر دقیقه آن را متوقف میکردم، آن را به دقت میدیدم، به آن حیات میدادم و هرگز آن را پس نمیدادم! اگر یک بار دیگر به دنیا میآمدم.برگرفته از «تو تویی»، اثر ارما بومبک
10 صفحه اول
پربازدیدترین اخبار