پرنده تنها یک پرنده نیست

نگاهی به کتاب «وداعی با گابریل و مرسدس» نوشته «رودریگو گارسیا مارکز» درباره نادیده ها و ناشنیده های زندگی گابریل گارسیا مارکز

نویسندگان بزرگ، علاوه بر این‎که کتاب‎هایشان برای مخاطبان جذاب است، حاشیه های زندگی‎شان نیز نزد آن‎ها خالی از لطف نیست. گاهی یک نویسنده یا هنرمند در نگاه مخاطبانش آن‎قدر دست نیافتنی و دور جلوه می کند که با خواندن زندگی‎نامه و جزئیات زندگی معمولی آن ها شاید بشود کمی این فاصله را کمتر کرد و پی به این نکته برد که آن ها هم در بسیاری از امور زندگی همان کارهایی را می کرده اند که دیگران درگیرش بوده اند.

نویسنده: حیدر کاسبی

مترجم:

​​​​​​​ تذکره نویسی درباره بزرگان
مستندنگاری یا بیوگرافی نویسی یکی از گونه های ادبی است که کم علاقه مند نداشته و بسیاری از خوانندگان ادبیات بعد از خوانش کتاب های نویسندگان محبوبشان، منتظر انتشار کتاب هایی از این دست درباره زندگی شخصی آن ها هم هستند.کتاب «وداعی با گابریل و مرسدس» یکی از همین کتاب‎هاست، درباره زندگی «گابریل گارسیا مارکز» یکی از بزرگ‎ترین نویسندگان معاصر جهان که کتاب «صد سال تنهایی»اش بی تردید یکی از شاهکارهای ادبی جهان است .
«رودریگو گارسیا» فرزند ارشد «مارکز» نویسنده این کتاب است که سعی کرده است با روایت واپسین روزهای زندگی پدر و مادرش دریچه ای هرچند کوچک به ناشناخته های زندگی «مارکز» برای علاقه‎مندان او باز کند.
نویسنده کتاب که یک سینماگر حرفه ای هم هست، با تخصصی که در زمینه سینما و نویسندگی دارد، تصاویر جذابی از زندگی پدرش ارائه می دهد. در بخشی از کتاب پرنده ای در واپسین لحظات زندگی «مارکز» به تصویر کشیده می شود که از بیرون ناگاه وارد اتاق می‌‎شود و آن‎قدر خودش را به در و دیوار می کوبد که بی جان روی زمین می افتد. گویی پرنده تنها یک پرنده نیست و موجودی که نماد زندگی و شادی است ناگهان تبدیل به نمادی از مرگ و نیستی می شود و می خواهد همزمان با نیستی نویسنده خاموش شود.
یکی از ویژگی‎های این کتاب همان‎طور که اشاره شد نمادپردازی است و نویسنده سعی کرده است کتاب را با نثری شاعرانه و ظریف پیش ببرد تا هم کتاب را فراتر از یک بیوگرافی از حالت یکنواختی درآورده باشد و هم مخاطب را دچار ملال نکرده باشد.
در بخشی از کتاب می خوانیم: «مادر، پیر شده بود. آدم وقتی پیر می شود و هر روز یکی از دوستانش را از دست می دهد فکر و خیال های عجیبی می کند، طبیعی بود که نگران پدر باشد. حرف های او درباره بیماری پدر مرا به فکر فرو برد، یعنی همه چیز به همین سادگی تمام می شود؟ آیا این آغاز پایان بود؟»
خداحافظ رئیس
شاید برای کسانی که عادت کرده بودند مارکز را با خواندن نوشته های عاشقانه و انسانی اش به یاد بیاورند و همواره منتظر کتاب جدیدی از نویسنده محبوب باشند، خواندن کتابی که در آن نه تنها خبری از نوشته های امیدبخش مارکز نیست بلکه تصویر پیری او را نشان می دهد که درگیر زوال عقل شده و جای کلمه ها را مثل جای اشیا فراموش می کند، چندان راحت نباشد.در جایی از کتاب بعد از آن که «مارکز» زندگی را وداع می کند، یکی از کارکنان موسسه کفن و دفن که با گل‌های زرد او را بدرقه می کنند، کلاه از سر برمی‎دارد و بی اختیار فریاد می زند :« خداحافظ رئیس».
این نشان می دهد مارکز علاوه بر محبوبیت نزد خوانندگانش آن‎قدر در سراسر کشورش مورد عنایت بوده که حتی کسانی که مخاطب او هم نبوده اند او را رئیس خطاب کرده و برایش احترام ویژه ای قائل بوده اند.
 درباره مارکز
«گابریل گارسیا مارکز» نویسنده کلمبیایی است که به واسطه خلق چندین کتاب درخشان که مهم‎ترین آن‎ها «صد سال تنهایی» است، به یکی از غول های ادبی جهان تبدیل شد.مارکز متولد ۱۹۲۷ در شهر آراکاتاکاست که بیشتر عمرش را در مکزیک گذراند و در سال ۲۰۱۴ از دنیا رفت. از دیگر کتاب های مهم مارکز می توان به «پاییز پدرسالار»، « کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد» و «عشق سال های وبا» اشاره کرد. او صاحب ۲۴ کتاب است.در سال ۱۹۸۲ جایزه نوبل به این نویسنده کلمبیایی تعلق گرفت.
10 شماره آخر