به ذهنت هم اتکا کن
نویسنده:
مترجم:
مردی از روی کاتالوگ، یک دوچرخه برای پسر خود سفارش داد. هنگامی که دوچرخه را تحویل گرفت، متوجه شد قبل از استفاده باید چند قطعه آن را سوار کند. با کمک دفترچه راهنما تمام قطعات را دستهبندی کرد و در گاراژ کنار هم چید. با وجود این که بارها دفترچه راهنما را به دقت مطالعه کرد ولی موفق نشد قطعات دوچرخه را به درستی سوار کند. تصمیم گرفت از همسایهاش که مشغول کوتاه کردن چمنهای حیاط منزل خود و در مسائل فنی بسیار ماهر بود، کمک بخواهد. مرد همسایه کمی به قطعات دوچرخه که در گاراژ چیده شده بود نگاه کرد. بعد با مهارت شروع به سوار کردن آن ها کرد. بدون این که حتی یک بار به دفترچه راهنما نگاه کند. پس از مدت کوتاهی تمام قطعات به درستی سوار شدند. مرد گفت: «واقعاً عجیب است! چطور موفق شدید بدون خواندن دفترچه راهنما این کار را انجام دهید؟» مرد همسایه با کمی خجالت گفت: «من خواندن و نوشتن بلد نیستم.» بعد با حالتی سرشار از اعتماد به نفس، لبخندی زد و اضافه کرد: «و آدمی که خواندن بلد نیست، باید خوب فکر کند.»
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین