آق کمال 3 هزار تایی می‌شود

نویسنده:

مترجم:

بهم گفتن مِدنی امروز چی روزیه؟ گفتُم خب پنج‎شنبه‌یه دِگه. گفتن نِه... شماره 3 هزار زندگی سلامه. اِنا حالا خوب رفت! ای بچه کی سه هزار ساله رفت؟ انگار همی پس پریروز بود که تازه شروع کردِم به چاپ اولین شماره‌اش. چی ذوق و شوقی داشتِم. چقدر خوشحال بودِم که مِتنِم تو این 4 صفحه حرف‌های خوب بنویسِم که مردم خوشحال بِرن. یادش به خیر او زمان مو هنوز مجرد بودُم. البته یادش که نخیر! ولی خب به هرحال جای عیال خالی بود! البته که او زمان مایم جوون بودِم و سرمان پر شر و شور بود. مخواستِم دنیا ره عوض کنِم، زندگی مخاطبان روزنامه ره از ای رو به او رو کنِم. حالا نِمدنُم چقدر تو این کار موفق شدِم ولی همی که خودمان از ای بر به او بر نرفتِم، خیلی کاره! ولی مِدنن ای وسط چی مو ره خوشحال مُکنه و افتخار مُکنُم که زندگی سلامی هستُم؟ ای که تو این چند سال چقدر دوست جدید پیدا کردُم. شماها که روزنامه ره مخوانِن، زندگی سلام ره نگاه مُکنن، بهمان پیام مِدن، ازمان تشکر مکنِن و حتی دعوامان مُکنن یا مِگن ای کارته نکن، او کارته بکن، ای ره بنویسن، او ره ننویسن، بِری چی جدول‎هاتان سخته، بری چی سرگرمی‌هاتان خُنکه و... خلاصه ما با همی حرفا و توجه‌های شما زندگی مکنِم. اصلا زندگی سلام، به زندگی شما خواننده‌های باحال زنده‌یه. پس بری بار سه هزارم: سلااام. به امید شماره 120 هزارمش.
10 صفحه اول